sightدیکشنری انگلیسی به فارسیمنظره، بینایی، دید، چشم، نظر، بینش، منظر، دیدگاه، جلوه، تماشا، باصره، قیافه، قدرت دید، هدف، الت نشانه روی، دیدن، رویت کردن، دید زدن، بازرسی کردن
سرایشsight-singingواژههای مصوب فرهنگستاناجرای آوازی تمرینهای موسیقی با تلفظ نام نُتها یا با تکرار هجاهایی مانند آ، ای، ها