skewدیکشنری انگلیسی به فارسیتکان دادن، انحراف، کجی، کج یا اریب گذاردن، کج نگاه کردن، کج حرکت کردن، تحریف کردن، منحرف، مورب، اریب، اریبی، نامتوازن
چَفتۀ کجskew arch, oblique archواژههای مصوب فرهنگستانچَفتهای که صفحۀ دیوارههای درونی پایههایش بر صفحۀ نمای آن عمود نباشد
skewدیکشنری انگلیسی به فارسیتکان دادن، انحراف، کجی، کج یا اریب گذاردن، کج نگاه کردن، کج حرکت کردن، تحریف کردن، منحرف، مورب، اریب، اریبی، نامتوازن
چولگی پویشscan skewواژههای مصوب فرهنگستانواپیچش تصویر پویششده ناشی از حرکت روبهجلوی هواپیما یا ماهواره در طول زمان برداشت
skewدیکشنری انگلیسی به فارسیتکان دادن، انحراف، کجی، کج یا اریب گذاردن، کج نگاه کردن، کج حرکت کردن، تحریف کردن، منحرف، مورب، اریب، اریبی، نامتوازن