snarlدیکشنری انگلیسی به فارسیمارمولک، شوریدگی، گره، تله، کمند، گرفتاری، گوریدگی، بغرنجی، دندان قروچه کردن، نمودار کردن، بغرنج کردن، غرولند کردن، گره خوردن
snarledدیکشنری انگلیسی به فارسیsnarled، دندان قروچه کردن، نمودار کردن، بغرنج کردن، غرولند کردن، گره خوردن
گشت و واگشتhub and spoke tourواژههای مصوب فرهنگستانگشتی که در آن مکانی بهعنوان اقامتگاه مرکزی در نظر گرفته میشود بهطوریکه شرکتکنندگان میتوانند شبهنگام بعد از سفرهای روزانه به آنجا بازگردند