specifiesدیکشنری انگلیسی به فارسیمشخص می کند، مشخص کردن، تعیین کردن، معین کردن، تیین کردن، معلوم کردن، ذکر کردن، مخصوصا نام بردن، تصریح کردن، جنبه خاصی قائل شدن برای
نابرشمردهnot otherwise specified, NOSواژههای مصوب فرهنگستانطبقۀ تشخیصی گستردهای که شامل اختلالهایی میشود که بهطور دقیق زیرمجموعۀ اختلالهای معینی قرار نمیگیرند، زیرا شواهد کافی برای تشخیص دقیقتر آنها در دست نیست
خط اختصاصی مکالمهdedicated line call, specified trunk callواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خط اختصاصی که فقط برای مکالمه به کار میرود