spittedدیکشنری انگلیسی به فارسیدروغ گفتن، اب دهان پرتاب کردن، تف انداختن، به سیخ کشیدن، بسیخ کشیدن، بیرون پراندن
spiteدیکشنری انگلیسی به فارسیببخشید، بغض، کینه، لج، بدخواهی، غرض، کینه ورزیدن، برسرلج اوردن، خشمگین کردن