taggingدیکشنری انگلیسی به فارسیبرچسب زدن، علامت زدن، ضمیمه کردن، ضمیمه شدن به، اتیکت چسباندن به، بدنبال آوردن، گرگ بهوا بازی کردن
نشانگذاری 1taggingواژههای مصوب فرهنگستانعملی که بهواسطۀ آن کشتی یا بار کشتی را متمایز سازند؛ این عمل یا ازطریق چسباندن برچسب بر روی کالا یا ازطریق تزریق دِنای مصنوعی به خَن کشتی حاصل میشود
teasingدیکشنری انگلیسی به فارسیاذیت کردن، کسی را دست انداختن، ازار دادن، سخنان نیشدارگفتن، پوشدادن مو، طنازی کردن
نشانگذاری روجایهepitope taggingواژههای مصوب فرهنگستانفنی برای شناسایی و تفکیک و خالصسازی و مشخص کردن پروتئینهای خاص
نشانگذاری روجایهepitope taggingواژههای مصوب فرهنگستانفنی برای شناسایی و تفکیک و خالصسازی و مشخص کردن پروتئینهای خاص
نشانگذاری مکانیgeotaggingواژههای مصوب فرهنگستانفرایند افزودن نشان مکانی به عکس یا دیگر رسانههای رقمی