tagsدیکشنری انگلیسی به فارسیبرچسب ها، برچسب، علامت، پلاک، سوش، منگوله یا نوار، بند گردان سرود، تهلیل، مثال یا گفته مبتذل، برچسب زدن، علامت زدن، ضمیمه کردن، ضمیمه شدن به، اتیکت چسباندن به، بدنبال آوردن، گرگ بهوا بازی کردن
عوارض اقامتhotel tax, bed tax, resort tax, room taxواژههای مصوب فرهنگستانمالیاتی که دولت محلی یا مرکزی یا سازمانی دیگر برای افزایش درآمد یا توسعه و بهبود زیرساختهای گردشگری از بازدیدکنندگان بابت اقامتشان دریافت میکند
روش تَگTagg's methodواژههای مصوب فرهنگستانروش تفسیر دادههای ژرفاکاوی مقاومتویژة بهدستآمده با آرایة وِنِر بر روی زمین لایهای
مالیات غیرمستقیمindirect taxواژههای مصوب فرهنگستانمالیاتی که خریدار بابت خرید کالاها و خدمات پرداخت میکند
مالیات فروشsales taxواژههای مصوب فرهنگستانمالیات وضعشده بر فروش محصولات یک کسبوکار که معمولاً درصد ثابتی از کل فروش ردههایی از کالا یا خدمات را شامل میشود