تلمنلغتنامه دهخداتلمن . [ ت َ م ِ ] (هزوارش ، اِ) بینی آدمی و حیوانات دیگر باشد به زبان زند و پازند، و به عربی انف گویند. (برهان ). به زبان زند و پازند بینی آدمی و دیگر جانوران . (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). خرطوم و منقار. (ناظم الاطباء).
تلیمانلغتنامه دهخداتلیمان . [ ت َ ] (اِخ ) پهلوانی است ایرانی . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). پهلوان ایرانی در لشکر فریدون . (ناظم الاطباء). شاهزاده ٔ ایرانی به زمان فریدون . رجوع به فهرست ولف و حاشیه ٔ برهان چ معین شود : چو شاه تلیمان و سرو
تلیمانلغتنامه دهخداتلیمان . [ ت َ ](اِخ ) یکی از نجبای سغد، به زمان کیخسرو. (فهرست ولف از حاشیه ٔ برهان چ معین ). و در جای دیگر تورانی نیز گفته اند واﷲ اعلم . (برهان ) (آنندراج ) : به سغد اندرون بود یک هفته بیش تلیمان وخوزان همی رفت پیش . فر
طلمونلغتنامه دهخداطلمون . [ ] (اِخ ) (... مظلوم ) شخصی لادی که رئیس دربانان هیکل بوده . (قاموس کتاب مقدس ).
جادودیکشنری فارسی به انگلیسیblack magic, charm, fetish, magic, mumbo jumbo, spell, talisman, wizardry
طلسمدیکشنری فارسی به انگلیسیamulet, charm, enchantment, fetish, gris-gris, hex, magic, mojo, mumbo jumbo, spell, talisman