unheardدیکشنری انگلیسی به فارسیبی سابقه، ناشنیده، نشنیده، توجه نشده، بگوش نخورده، غیر معروف، غیر مسموع
unearthدیکشنری انگلیسی به فارسیبیرون آمدن، از زیرخاک در اوردن، از لانه بیرون کردن، افتابی کردن، از زیر دراوردن، حفاری کردن
باور نکردنیدیکشنری فارسی به انگلیسیfabulous, fantastic, far-fetched, thin, unbelievable, unheard-of, unlikely