validateدیکشنری انگلیسی به فارسیتایید اعتبار، معتبر ساختن، قانونی کردن، قانونی شناختن، تنفیذ کردن، نافذ شمردن
والداتلغتنامه دهخداوالدات . [ ل ِ ] (ع اِ) مادران . پدران . ج ِ والدة و والد. رجوع به والدة و والد شود.
ولیداتلغتنامه دهخداولیدات . [ وُ ل َ ] (ع اِ مصغر) مصغر لدات ج ِ لدة به معنی همزاد است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
اثبات کردندیکشنری فارسی به انگلیسیascertain, corroborate, demonstrate, prove, substantiate, validate, verify