validationدیکشنری انگلیسی به فارسیاعتبار سنجی، اعتبار، تایید، تایید اعتبار، صحت، تصدیق، معتبر سازی، درستی، تنفیذ
بلیتخوانیticket validationواژههای مصوب فرهنگستان1. ابطال و سوراخ کردن بلیت 2. زدن مهر تاریخ اعتبار بر روی بلیتهای فروختهشده
اعتبارسنجی نرمافزارsoftware validationواژههای مصوب فرهنگستانفرایند ارزیابی نرمافزار برای اطمینان از مطابقت محصول با نیازهای کاربر نهایی
اثباتدیکشنری فارسی به انگلیسیconfirmation, corroboration, demonstration, evidence, proof, reasoning, testimony, validation, verification, vindication
تاییددیکشنری فارسی به انگلیسیaffirmation, acceptance, approval, authentication, blessing, confirmation, corroboration, countenance, endorsement, ratification, sanction, seal, subscription, validation, verification
validationsدیکشنری انگلیسی به فارسیاعتبارسنجی، اعتبار، تایید، تایید اعتبار، صحت، تصدیق، معتبر سازی، درستی، تنفیذ
بلیتخوانیticket validationواژههای مصوب فرهنگستان1. ابطال و سوراخ کردن بلیت 2. زدن مهر تاریخ اعتبار بر روی بلیتهای فروختهشده
اعتبارسنجی سمعکhearing aid validationواژههای مصوب فرهنگستانارزیابی عملکرد شنیداری سمعک و مقایسة آن با اهداف توانبخشی
اعتبارسنجی نرمافزارsoftware validationواژههای مصوب فرهنگستانفرایند ارزیابی نرمافزار برای اطمینان از مطابقت محصول با نیازهای کاربر نهایی