ventsدیکشنری انگلیسی به فارسیدریچه، منفذ، مخرج، بیرون ریختن، خالی کردن، فروختن، باد خور گذاردن، بیرون دادن
preventsدیکشنری انگلیسی به فارسیجلوگیری می کند، مانع شدن، منع کردن، ممانعت کردن، باز داشتن، پیش گیری کردن، جلو گیری کردن
پیشامدهای دوبهدومستقلpairwise independent eventsواژههای مصوب فرهنگستانچند پیشامد که هر دو تا از آنها نسبت به هم مستقل هستند