witchesدیکشنری انگلیسی به فارسیجادوگران، ساحره، زن جادوگر، عفریته، پیرهزن، مجذوب کردن، افسون کردن، سحر کردن
جاروَکwitches' broomواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بیماری که در آن تعداد زیادی شاخه بهطور مجتمع براثر رشد نابجای جوانهها در گیاه به وجود میآید
جاروَکwitches' broomواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بیماری که در آن تعداد زیادی شاخه بهطور مجتمع براثر رشد نابجای جوانهها در گیاه به وجود میآید
twitchesدیکشنری انگلیسی به فارسیtwitches، کشش، حرکت یا کشش ناگهانی، تکان ناگهانی، ناگهان کشیدن، جمع شدن، بهم کشیدن، گره زدن، فشردن، پیچاندن
خط همپوش سوزندارgantlet track with switchesواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خط همپوش که در هر دو سر آن سوزن نصب شده است و امکان عبور از خط کناری برای وزن کردن قطار را فراهم میکند