breachدیکشنری انگلیسی به فارسیرخنه، شکاف، نقض عهد، نقض عهد کردن، نقض کردن، ایجاد شکاف کردن، رخنه کردن در
wretchederدیکشنری انگلیسی به فارسیوحشی، رنجور، بد بخت، رنجه، پست، خوار، تاسف اور، ضعیف الحال، بی چاره
wretchedestدیکشنری انگلیسی به فارسیشگفت انگیز، رنجور، بد بخت، رنجه، پست، خوار، تاسف اور، ضعیف الحال، بی چاره
wretchederدیکشنری انگلیسی به فارسیوحشی، رنجور، بد بخت، رنجه، پست، خوار، تاسف اور، ضعیف الحال، بی چاره
wretchedestدیکشنری انگلیسی به فارسیشگفت انگیز، رنجور، بد بخت، رنجه، پست، خوار، تاسف اور، ضعیف الحال، بی چاره