آنگهیلغتنامه دهخداآنگهی . [ گ َ ] (ق مرکب ) آن زمان . آن وقت . در آن حال : بهرام ، آنگهی که بخشم افتی بر گاه اورمزد دُرافشانی . دقیقی .کشیدندشان خسته و بسته زاربجان خواستند آنگهی زینهار. فردوسی .سوی
واژگون ـ خمشگراana-campylotropousواژههای مصوب فرهنگستانویـژگـی تـخمـکی که یـکی از رشـتههای آوندی آن خم شده، و از پایۀ بند ناف بهطرف ناحیۀ بن تخمک خورش، که فقط در امتداد سطح پایین خم شده، کشیده شده است و پیکرۀ پایه (basal body) ندارد
واژگون ـ دوسوگراana-amphitropousواژههای مصوب فرهنگستانویژگی تخمکی که یکی از رشتههای آوندی آن خم شده و از پایۀ بند ناف بهطرف ناحیۀ بن تخمک خورش، که دارای خم تند در وسط و در امتداد سطح پایین و بالا است، کشیده شده است و اغلب یاختههای تمایزیافتۀ پیکرۀ پایۀ (basal body) آن در زاویۀ خمش قرار میگیرند
غاز تایوانیAnas formosaواژههای مصوب فرهنگستانگونهای کوچک جثه از اردکیان و راستۀ غازسانان با بدن حنایی یا قهوهای روشن و بالهای سفید
بود شدنلغتنامه دهخدابود شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بوجود آمدن . هست شدن : آنگهی کآنچه نیست بوده شودیا چو این بود شد بفرساید.ناصرخسرو.
دردیدنلغتنامه دهخدادردیدن . [ دَ دی دَ ] (مص مرکب ) دیدن : نخست آتش دهد چرخ آنگهی آب به حال تشنگان در بین و دریاب . نظامی .رجوع به دیدن شود.
آمارلغتنامه دهخداآمار. (اِ) (از پهلوی به معنی شمار) آماره . آوار. آواره . اَواره . اَوارِجه . حساب : آنگهی گنجور مشک آمار کردتا مر او را زآن نهان بیدار کرد. رودکی .
سرافراز شدنلغتنامه دهخداسرافراز شدن . [ س َ اَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سربلند شدن . مفتخر گشتن : گرفت آنگهی پادشاهی طورگ سرافراز شد بر شهان سترگ . فردوسی .آنکه نگونسار شد مباد سرافرازوآنکه سرافرازشد مباد نگونسار. سوز
بیتکلغتنامه دهخدابیتک . [ ب َ / ب ِ ت َ ] (اِ مصغر) مصغر بیت ، ودر این معنی بیشتر با «چند»، بکار رود : اندر این حسب رودکی گویی عاریت داد بیتکی چندم . سوزنی .در خواه کز آن زبان چون قندتشریف دهد