اجزاءلغتنامه دهخدااجزاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ جزء و جزو. پاره ها. بهره ها. بخش ها : کجا کل آمده باشد چه باشد قیمت اجزا. قطران .شوهر زن را میکشت و میجوشانید و به اجزاء و اعضاء او تزجّی و تغذّی میکرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).اجزای وی است
اجزاءلغتنامه دهخدااجزاء. [ اِ ] (ع مص ) اجزاء سکین ؛دسته کردن کارد را. (منتهی الارب ). کارد را دسته کردن . (تاج المصادر). || اَجزی کذا عن کذا؛ نائب غیر و کافی کسی شد. (منتهی الارب ). کفایت کردن . (تاج المصادر). || بی نیاز کردن از... (منتهی الارب ) (زوزنی ). || بی نیاز شدن . (منتهی الارب ). بسن
ازجاءلغتنامه دهخداازجاء. [ اِ ] (ع مص ) راندن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پیش راندن . نرم راندن (منتهی الارب )، چنانکه باد ابر راو گاو گوساله ٔ خود را: الریح تزجی السحاب و البقر تزجی ولدها؛ ای تسوقه . || بسر بردن : ازجی به العیش ؛ بسر برد با او زندگانی را. (منتهی الارب ).
عزیزاًلغتنامه دهخداعزیزاً. [ع َ زَن ْ ] (ع ق ) مکرماً. در حال عزیز بودن . در حال عزت . با ارجمندی : پسر علی ... امروز عزیزاًو مکرماً برجایست به غزنین . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 88). صواب آن است که عزیزاً و مکرماً بدان قلعت مقیم میباشد با هم
أزْجَأدیکشنری عربی به فارسیعقب انداخت , به وقت ديگري موکول کرد , موقتاً تعطيل کرد , به تعويق انداخت , به تأخير انداخت , بعد حواله داد (موکول کرد)
عزیزاءلغتنامه دهخداعزیزاء. [ ع ُ زَ ] (ع اِ) سرین اسب و طرف آن . (منتهی الارب ). طرف و جانب وَرِک اسب . و گویند آن مابین بیخ دم اسب و سرین آن است ، و آن را عزیزی به قصر نیز خوانند. و تثنیه ٔ آن در مد عزیزاوان و در قصر عزیزیان شود. (از اقرب الموارد).
اجزاء شعرلغتنامه دهخدااجزاء شعر. [ اَ ءِ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چیزهائی است که شعر از آنها ترکیب میشود و آن هشت است : فاعلن ، فعولن ، مفاعیلن ، مستفعلن ، فاعلاتن ، مفعولات ُ، مفاعلتن ، متفاعلن . (تعریفات جرجانی ). و گاه آنها را اجزاء عروض نامند. در منتهی الارب آمده : تقطیع شعر؛ سنجیدن آن ب
چیزی که از چند جزء ناجورساخته شده باشدکلمه ای که اجزاء ان از زبان های مختلف تشکیل شده باشددیکشنری فارسی به عربیهجين
اجزاء شعرلغتنامه دهخدااجزاء شعر. [ اَ ءِ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چیزهائی است که شعر از آنها ترکیب میشود و آن هشت است : فاعلن ، فعولن ، مفاعیلن ، مستفعلن ، فاعلاتن ، مفعولات ُ، مفاعلتن ، متفاعلن . (تعریفات جرجانی ). و گاه آنها را اجزاء عروض نامند. در منتهی الارب آمده : تقطیع شعر؛ سنجیدن آن ب