اردیلغتنامه دهخدااردی . [ اَ/ اُ ] (اِ) مخفف اردی بهشت باشد. (جهانگیری ). و آن نام ماه دویم است از سال شمسی . (برهان ) : دی و بهمن و اردی و فرودین همیشه پر از لاله بینی زمین . فردوسی (از جهانگیری ).<br
اردیفرهنگ فارسی عمید= اردیبهشت: ◻︎ دی و اردی و بهمن و فروَدین / همیشه پُر از لاله باشد زمین (فردوسی: مجمعالفرس: اردی).
اردیفرهنگ نامها(تلفظ: ordi) مخفف اردیبهشت ، نام ماه دوم سال شمسی ، فرشتهی مدَبِر کوهها ؛ (در قدیم) در فرهنگ ایران قدیم فرشتهای که نمایندهی پاکی است و نگهبانی آتش با اوست .
حردیلغتنامه دهخداحردی . [ ح ُ دی ی ] (ع اِ) توی پیشین سقف که از نی بود. (مهذب الاسماء). هر دو نی یا دسته ٔ نی که بر آن گیاه بردی پیچیده بر دیوار نی پهنا نهند و نیز بندهای نی که بر تیرهای سقف اندازند. دسته ٔ نی . (مهذب الاسماء). حُردیة. ج ، حَرادی ّ. (مهذب الاسماء).
حرضیلغتنامه دهخداحرضی . [ ح َ رَ ] (اِخ ) ابوبکربن محمدبن ابراهیم حرضی یمانی شافعی زنده در 893 هَ . ق . دیوان شعر دارد. و نیز او راست : «روضةالحنفاء فی سیرةالمصطفی ». (هدیة العارفین ص 238).
حریضیلغتنامه دهخداحریضی . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) محمدبن عبدالرحمان ، مکنی به ابوالفضل نیشابوری . محدث است .
اردیشلغتنامه دهخدااردیش . [ ] (اِخ ) موضعی است در مغولستان . رجوع به حبط ج 2 ص 8 و ص 24 (آب اردیش ) شود.
اردیبهشتفرهنگ فارسی عمید۱. ماه دوم از سال خورشیدی؛ ماه دوم بهار.۲. [قدیمی] روز سوم از هر ماه خورشیدی؛ اردیبهشتروز.۳. [قدیمی] در آیین زردشتی، یکی از امشاسپندان که در جهان مینوی نمایندۀ پاکی و تقدس و در جهان خاکی نگهبان آتش و موکل بر اردیبهشتروز است: ◻︎ اردیبهشتروز است ای ماه دلستان / امروز چون بهشت برین است ب
اردیبهشتگانفرهنگ فارسی عمیدجشنی که ایرانیان در روز سوم از ماه اردیبهشت که نام روز با نام ماه یکی میشد برپا میکردند.
آردی روغنلغتنامه دهخداآردی روغن . [ رَ / رُو غ َ ] (اِ مرکب )حلوای آردی . حلوا که از آرد گندم کنند : آردی روغن و حلوای برنجی وزلیب مرد کاری چو بچنگال زنی اول بار. بسحاق اطعمه .آردی روغن برم لال آمده ست
اوروالغتنامه دهخدااوروا. (اِ) آردی که بر کنده ٔ خمیر پاشند تا بجایی نچسبد. (یادداشت مؤلف ). آردی که بر سفره گسترند تا خمیر بدان نچسبد.
اردی بهشتلغتنامه دهخدااردی بهشت . [ اَ /اُ ب ِ هَِ ] (اِ) در اوستا، اَشَه وَهیشتَه و در پهلوی اُرت وَهیشت مرکب از دو جزء است : اول اَرتَه به معنی درستی و راستی و پاکی و تقدس . دوم وهیشته صفت عالی از وِه به معنی به و خوبست و کلمه ٔ مرکب به معنی بهترین راستی است . م
اردی بهشتکلغتنامه دهخدااردی بهشتک . [ اَ / اُ ب ِ هَِ ت َ ] (اِخ ) (عین ...) از ضیاع قزوین است و آبش مسهل باشد و چون از آن موضع بموضعی دیگر نقل کنند این خاصیت ندهد. (حبط ج 2 ص 411).
اردی بهشتگانلغتنامه دهخدااردی بهشتگان . [ اَ / اُ ب ِ هَِ ](اِ مرکب ) بنابر قاعده ٔ کلیه که نزد پارسیان مقرر است که چون نام روز با نام ماه موافق آید آن روز را عید گیرند. در روز سوم از ماه اردیبهشت عید کنند و جشن نمایند و آن را جشن اردیبهشتگان خوانند. (جهانگیری ) (بره
اردیشلغتنامه دهخدااردیش . [ ] (اِخ ) موضعی است در مغولستان . رجوع به حبط ج 2 ص 8 و ص 24 (آب اردیش ) شود.
دوکاردیلغتنامه دهخدادوکاردی . [ دُ ] (اِ مرکب ) دو کارد ضربتی و مشتی که بر زیر گلو زنند. (برهان ). رجوع به دو کارد شود.
پیکاردیلغتنامه دهخداپیکاردی . (اِخ ) نام قدیم ایالتی بشمال فرانسه . مرکز آن آمین . از خطه های شمالی فرانسه است . از طرف شمال بخطه ٔ آرتواز و خطه ٔ بولونی ، و از سوی مشرق بخطه ٔ شامپانی و از جانب جنوب بخطه ٔ جزیره ٔفرانس و از جهت مغرب بخطه ٔ نورماندی و دریای مانش محدود و محاط است . مرکزش شهر آمین
ماردیلغتنامه دهخداماردی . [ رِ ] (ص ) رنگ سرخ و گلگون را گویند مطلقاً. (برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا). سرخ را گویند. (جهانگیری ) (از صحاح الفرس ) : خروشان و کفک افکنان و سلیحش همه ماردی گشته و خنگش اشقر. خسروی .نماز شامگاهی گ
مباردیلغتنامه دهخدامباردی . [ م َ رِ ] (اِخ ) محمدبن خداداد، مکنی به ابوبکر. وی فقیه حنبلی بود و از ابی الخطاب محفوظبن احمدالکلوذانی فقه آموخت و از ابی الخطاب نصربن احمدالبطر و ابی عبداﷲ النعالی و جز آنان حدیث شنید و ابوسعد سمعانی از وی حدیث شنیده است . (از لباب الانساب ج <span class="hl" dir="
لاگاردیلغتنامه دهخدالاگاردی . (اِخ ) پنتوس دو. ژنرال سوئدی فرانسوی اصل . مولد روسل (لانگدک ) (1530-1585م . ).