ارهلغتنامه دهخدااره . [ اَ رَ / رِ / اَرْ رَ / رِ ] (اِ) ابزاری درودگران را از آهن بشکل تیغه ای بلند و باریک که دسته ای چوبین دارد و یک لبه ٔ آن دندانه دار و تیز است که در بریدن چوب و آهن و
ارهلغتنامه دهخدااره . [ اِ رَ ] (ع اِ) آتش یا آتشدان یا برافروختگی آتش یا شدت آن . (منتهی الارب ). آتشکده . || گوشت خشک . (منتهی الارب ). گوشت خشک کرده شده به آفتاب . || گوشت اندک بریان کرده . || گوشت که در سرکه یک جوش داده در سفر همراه برند. (منتهی الارب ). ج ، اِرون (مهذب الاسماء) (منتهی ا
ارهفرهنگ فارسی عمیدوسیلهای با تیغۀ نازک فلزی دندانهدار و دستۀ چوبی یا فلزی که برای بریدن چوب، فلزات، و مانندِ آن به کار میرود.
آرایۀ شلومبرگرSchlumberger array, Schlumberger electrode arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای که در آن زوجالکترودهای داخلی برای اندازهگیری ولتاژ، در مقایسه با زوجالکترودهای خارجی جریان، خیلی به هم نزدیکاند
آرایۀ وِنِرWenner array, Wenner electrode arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای با الکترودهای همفاصله و متقارن که میتواند در امتداد خط اندازهگیری گسترش یابد
آرایۀ قطبی ـ قطبیpole-pole array, two-arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای که در آن دو الکترود جریان و پتانسیل پشت سر هم و در فاصلهای دور از هم بر روی خط برداشت (survey line) قرار میگیرند
آرایۀ دوقطبی ـ دوقطبیdipole-dipole array, double dipole arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای الکترودی که در آن یک دوقطبی جریان را به زمین میفرستد و دوقطبی مجاور اختلاف پتانسیل را اندازهگیری میکند
آرایۀ قطبی ـ دوقطبیpole-dipole array, three-point method, three-arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای که در آن جفتالکترودهای پتانسیل پیدرپی دورتر از یکی از الکترودهای جریان بر روی خط برداشت (survey line) قرار میگیرند
ارهاجلغتنامه دهخداارهاج . [ اِ ] (ع مص ) برانگیختن گرد. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ). || بسیار شدن بخور خانه . (منتهی الارب ):ارهج ؛ اذا کثر بخور بیته . (تاج العروس ). || ارهاج سماء؛ باریدن گرفتن آسمان . (منتهی الارب ).
ارهیلغتنامه دهخداارهی . [ اُ هََ ](اِخ ) شهر الرها. ادسا . اورفا. (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 ص 161). و رجوع به رها شود.
ارهاءلغتنامه دهخداارهاء. [ اِ ] (ع مص ) رسیدن بجای فراخ . || دوام کردن بر خوردن کلنگ [نوعی مرغ ]. (منتهی الارب ). || دایم گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ). || همیشه داشتن طعام و شراب را بر کسی یا کسانی . دایم داشتن طعام برای کسی . || بنکاح درآوردن زن نامطبوع را. (منتهی الارب ).
ارهاجلغتنامه دهخداارهاج . [ اِ ] (ع مص ) برانگیختن گرد. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ). || بسیار شدن بخور خانه . (منتهی الارب ):ارهج ؛ اذا کثر بخور بیته . (تاج العروس ). || ارهاج سماء؛ باریدن گرفتن آسمان . (منتهی الارب ).
اره چاق کردنلغتنامه دهخدااره چاق کردن . [ اَرْ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تیز کردن دندانه های اَرّه .
اره و اورهلغتنامه دهخدااره و اوره . [ اَ رَ / رِ وُ رَ / رِ ] (ق مرکب ، از اتباع ) (در تداول عوام ) با تمام کسان خود، و گاه این جمله را بر آن مزید کنند: شنبله غوره .
ارهیلغتنامه دهخداارهی . [ اُ هََ ](اِخ ) شهر الرها. ادسا . اورفا. (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 ص 161). و رجوع به رها شود.
دختربارهلغتنامه دهخدادخترباره . [ دُ ت َ رَ / رِ ] (ص مرکب ) دختر دوست . دخترپرست . (ناظم الاطباء). دخترباز. که میل شدید بدختران و معاشرت با آنان داشته باشد.
درارهلغتنامه دهخدادراره . [ دَ رَ / رِ ] (ص ) دیوث و قلتبان . (برهان ). کشخان و غلتبان . (جهانگیری ) : به هیچ نامه و رقعه سلام ما ننوشت زهی دراره زن روسبی لوطی کار.کمال اسماعیل .
درب جوبارهلغتنامه دهخدادرب جوباره . [ دَ ب ِ رَ ] (اِخ ) (مسجد...) یا مسجد پیر پینه دوز، مسجدی به اصفهان و آن در دوران سلطنت شاه طهماسب صفوی بجای مسجد قدیمتر ساخته شده است . بنابر کتیبه ٔ (مورخ 955 هَ . ق .) بانی آن مهتر محمدعلی ، رکابدار بهرام میرزا صفوی (برادر شا
درب جوبارهلغتنامه دهخدادرب جوباره . [ دَ ب ِ رَ ] (اِخ ) (مناره های ... یا دو منار دارالضیافه ) نام دو منار از قرن هشتم هجری است . در اصفهان که از بقایای سر در ساختمانی از آن قرن است . اطراف آنها آثار ساختمانی قدیم بنام سنجریه موجود می باشد. (از دائرةالمعارف فارسی ).
دربارهلغتنامه دهخدادرباره ٔ. [ دَرْ رَ ی ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) در باب . در خصوص . (آنندراج ). در حق . برای . از بابت . به ملاحظه ٔ. راجع به .