لغتنامه دهخدا
استبقاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) باقی گذاشتن . (زوزنی ) (غیاث ). باقی داشتن . (غیاث ). زنده بگذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ): استبقاه ؛ زنده و باقی گذاشت او را. (از منتهی الارب ). لااعلمن ّ امراء منکم کسر سیفه و استبقی نفسه . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 187</spa