مستأمنلغتنامه دهخدامستأمن . [ م ُ ت َءْ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استئمان . در امان درآمده . زینهار داده شده . رجوع به استئمان و استیمان شود. || آنکه در امان وی درآیند.
مستیمنلغتنامه دهخدامستیمن . [ م ُ ت َ م ِ ](ع ص ) مبارک شونده . (از منتهی الارب ). تبرک کننده . (ازاقرب الموارد). || سوگنددهنده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به استیمان شود.
استحلافلغتنامه دهخدااستحلاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سوگند دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). احلاف . سوگند خواستن . (زوزنی ). طلب کردن سوگند: خرمیل ، بعد از استحلاف ایشان و استیمان از قبل سلطان بیرون آمد. (جهانگشای جوینی ).
سپیتاملغتنامه دهخداسپیتام . [ س ِ ] (اِخ ) سپیتامان . نام نهمین پدر زردشت است یعنی جد هشتم او. در مروج الذهب اسبیمان و استیمان و در تاریخ طبری سفمان ضبط شده است . رجوع به مزدیسنا و... تألیف معین و سپیتمان و سپنتمان شود.