افزودنلغتنامه دهخداافزودن . [ اَ دَ ] (مص ) علاوه کردن . بیشتر کردن . شماره را بالا بردن . اضافه کردن . (ناظم الاطباء). زیاده کردن . (از آنندراج ). زیاده کردن . بیشتر کردن . (فرهنگ فارسی معین ). مصدر دیگر افزایش چنانکه ؛ افزودم . بیفزایی . زیادت کردن . فزودن . مزید کردن . مقابل کاستن . مزید کرد
افزودندیکشنری فارسی به انگلیسیadd, augment, enhance, increase, inflate, insert, multiply, sum, tack, tot, total, treat
محنت افزودنلغتنامه دهخدامحنت افزودن . [ م ِ ن َ اَ دَ ] (مص مرکب ) محنت افزائیدن . زیاده کردن سختی و رنج و مشقت و تعب : خواجه گر نوح راست کشتی بان موج طوفانش محنت افزاید.خاقانی .
اعتقاد افزودنلغتنامه دهخدااعتقاد افزودن . [ اِ ت ِ اَ دَ ] (مص مرکب ) زیاده شدن ایمان و عقیده ٔ راسخ و مستحکمتر شدن عقیده و ایمان : که هر روز افزاید این اعتقادکه کس نیست در مهرت از من زیاد.ظهوری ترشیزی (از ارمغان آصفی ).
غصه افزودنلغتنامه دهخداغصه افزودن . [ غ ُص ْ ص َ / ص ِ اَ دَ ] (مص مرکب ) غم و اندوه را افزودن : غصه مفزای سران را به ستیزخاصه کانفاس سران مغتنم است .خاقانی .
افزودنیلغتنامه دهخداافزودنی . [ اَ دَ ] (ص لیاقت )لایق افزون شدن . آنچه شایستگی افزون شدن داشته باشد.واجب التزاید. لازم التزاید. (از یادداشتهای دهخدا).
افزودنیadditiveواژههای مصوب فرهنگستانمادهای که برای بهبود کارایی فراوردۀ نهایی به مادۀ دیگر میافزایند
محنت افزودنلغتنامه دهخدامحنت افزودن . [ م ِ ن َ اَ دَ ] (مص مرکب ) محنت افزائیدن . زیاده کردن سختی و رنج و مشقت و تعب : خواجه گر نوح راست کشتی بان موج طوفانش محنت افزاید.خاقانی .
افزودنیلغتنامه دهخداافزودنی . [ اَ دَ ] (ص لیاقت )لایق افزون شدن . آنچه شایستگی افزون شدن داشته باشد.واجب التزاید. لازم التزاید. (از یادداشتهای دهخدا).
افزودنیadditiveواژههای مصوب فرهنگستانمادهای که برای بهبود کارایی فراوردۀ نهایی به مادۀ دیگر میافزایند
افزودنی سوختfuel additiveواژههای مصوب فرهنگستانماده یا عنصری که برای دستیابی به کیفیت مطلوب به سوخت هواگرد اضافه میکنند
افزودنی مکمل خنککنندهsupplemental coolant additive, SCAواژههای مصوب فرهنگستانمادۀ افزونی شیمیایی که به سامانههای خنکساز انواع موتور افزوده میشوند تا علاوهبر خنک کردن، از خوردگی آنها جلوگیری کند
افزودنیهای غذاییfood additivesواژههای مصوب فرهنگستانترکیباتی که در طی مراحل فراوری برای بهبود دادن رنگ و طعم و ماندگاری و غیره به محصولات غذایی اضافه میکنند
درافزودنلغتنامه دهخدادرافزودن . [ دَ اَ دَ ] (مص مرکب ) افزودن : ز عکس آنچنان روشن جنابی خراسان را درافزود آفتابی . نظامی .ز بی خصمی گر افزون گشت گنجم ز بی یاری درافزوده ست رنجم . نظامی .کبیسة؛ آن سال
محنت افزودنلغتنامه دهخدامحنت افزودن . [ م ِ ن َ اَ دَ ] (مص مرکب ) محنت افزائیدن . زیاده کردن سختی و رنج و مشقت و تعب : خواجه گر نوح راست کشتی بان موج طوفانش محنت افزاید.خاقانی .
اعتقاد افزودنلغتنامه دهخدااعتقاد افزودن . [ اِ ت ِ اَ دَ ] (مص مرکب ) زیاده شدن ایمان و عقیده ٔ راسخ و مستحکمتر شدن عقیده و ایمان : که هر روز افزاید این اعتقادکه کس نیست در مهرت از من زیاد.ظهوری ترشیزی (از ارمغان آصفی ).
برافزودنلغتنامه دهخدابرافزودن . [ ب َ اَ دَ ] (مص مرکب ) افزودن . زیاد کردن . افزایش دادن . افزون ساختن . افزونی دادن : تو بر خویشتن برمیفزای رنج که ما خود گشائیم درهای گنج . دقیقی .رجوع به افزودن شود.
غصه افزودنلغتنامه دهخداغصه افزودن . [ غ ُص ْ ص َ / ص ِ اَ دَ ] (مص مرکب ) غم و اندوه را افزودن : غصه مفزای سران را به ستیزخاصه کانفاس سران مغتنم است .خاقانی .