الماسینلغتنامه دهخداالماسین . [ اَ ] (اِخ ) محرّف کلمه ٔ المکین عربی که فرنگیان آن را به ابن العمید از مورّخان عرب اطلاق کنند. وی مسیحی بود. بسال 620 هَ . ق . بدنیا آمد و به سال 672 هَ . ق .درگذشت . مدتی منشی پادشاهان مصر بود و
الماسگونلغتنامه دهخداالماسگون . [ اَ ] (ص مرکب ) مانند الماس . چون الماس سخت درخشان و برنده . صفت تیغ و شمشیر و سنان درخشان و برنده : درخشیدن تیغ الماسگون سنانهای آهار داده بخون . فردوسی .یکی تیغ الماسگون برکشیدهمی خواست از تن سرش
الماسگونفرهنگ فارسی عمید۱. مانند الماس.۲. برنده مثل الماس.۳. درخشان مانند الماس.۴. (اسم) [مجاز] تیغ، شمشیر، و سنان.