براشلغتنامه دهخدابراش . [ ب َ ] (اِمص ) پاشیدن . (انجمن آرا) (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ) (برهان ). ترشح . || فرونشاندن . (انجمن آرا) (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ) (برهان ). || (اِ) خراش و زخم . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (برهان ).
بیرازلغتنامه دهخدابیراز. (اِ) شاخ حیوانات . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شاخ . (جهانگیری ) (رشیدی ).
برازلغتنامه دهخدابراز. [ ب َ ] (ع اِ) صحرا و فضای فراخ و جای گشاده ٔ بی درخت . (منتهی الارب )(آنندراج ). زمین فراخ و خالی . (مهذب الاسماء). البرزایضاً. (مهذب الاسماء) .
برازلغتنامه دهخدابراز. [ ب َ] (اِمص ) برازندگی و زیبائی و نیکویی و آراستگی . (برهان ). برازندگی . زیبائی . (فرهنگ اسدی ) : بحق آن خم ّ زلف بسان منقار بازبحق آن روی خوب کز او گرفتی براز.رودکی .- براز لفظین ؛