برزگرلغتنامه دهخدابرزگر. [ ب َ زْ / زِ گ َ ](ص مرکب ) (از: برز بمعنی ورز، ورزش از مصدر ورزیدن + گر) یعنی آنکه زمین را ورزد. (یادداشت مؤلف ). مزارع که آنرا کدیور و کشاورز نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). زراعت کننده و دهقان و کسانی که ازین تحقیق آگاه نیند بذرگر
برزیگرلغتنامه دهخدابرزیگر. [ ب َ گ َ ] (ص ، اِ مرکب ) ورزکار. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ). دهقان . فلاح . کشاورز. برزگر. زارع . زراعت کننده . (برهان ) (آنندراج ) : مردمان وی [ دیلمان خاص ] همه لشکریند یا برزیگر. (حدود العالم ). مردمان این ناحیت جز لشکری وبرزیگر نباشند. (حدود ا
برزورواژهنامه آزادبَرزِوَر؛ برگرفته از واژگان زرتشت. به معنای آتشین، برافروخته، شعله ور. || نماد جنگ. || قدرت و عظمت یک سلسله.
برزگریلغتنامه دهخدابرزگری . [ ب َ زْ / زِ گ َ ] (حامص مرکب ) تأریس . (یادداشت مؤلف از تاج المصادر). زراعت و کشاورزی . (شرفنامه ٔ منیری ). برزیگری . فلاحت : برزگری کن در این زمین و مترس ایچ از شغب و گفتگو و غلغل خصمان . <p c
برزگریلغتنامه دهخدابرزگری . [ ب َ زْ / زِ گ َ ] (حامص مرکب ) تأریس . (یادداشت مؤلف از تاج المصادر). زراعت و کشاورزی . (شرفنامه ٔ منیری ). برزیگری . فلاحت : برزگری کن در این زمین و مترس ایچ از شغب و گفتگو و غلغل خصمان . <p c