برمزیدنلغتنامه دهخدابرمزیدن . [ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) مکیدن . مص ّ. و رجوع به مزیدن شود: اگر نایژه که بتازی انبوبه گویند به گوش اندر نهند [ برای بیرون کردن آب که بگوش اندر شده باشد ] و برمزند صواب باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
برمجیدنلغتنامه دهخدابرمجیدن . [ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) (از: بر + مج + -یدن ) خزیدن . || ربودن . || کشیدن . (ناظم الاطباء). و رجوع به برمچیدن و مجیدن شود.
مزیدنلغتنامه دهخدامزیدن . [ م َ دَ ] (مص ) نوشیدن . چشیدن . (ناظم الاطباء). مزه کردن : درختی که تلخش بود گوهرااگر چرب و شیرین دهی مر وراهمان میوه ٔ تلخت آرد پدیداز او چرب و شیرین نخواهی مزید. ابوشکور.وزان پس به کار دگر درخزی