بورانburan, purga, burgaواژههای مصوب فرهنگستانباد قوی شمالشرقی در روسیه و آسیای مرکزی متـ . سپیدبوران white buran
ضربدیدگیbruisingواژههای مصوب فرهنگستانصدمه دیدن سطح مواد غذایی، بهویژه میوهها و سبزیها براثر عوامل مکانیکی
ملزومات حولهایbathroom linenواژههای مصوب فرهنگستانانواع حوله و دیگر ملزومات پارچهای که در حمام کاربرد دارد
عناصر ویژندbrand elements, brand identitiesواژههای مصوب فرهنگستانآن دسته از ابزارهای تجاری قابل ثبت که نقش آنها متمایزسازی و معرفی هویت ویژندها است
نمانامرباییbrand spoof/ brand spoofingواژههای مصوب فرهنگستانتلاش برای جعل یا دستکاری وبگاه یا نشانی پست الکترونیکی سازمانی قانونی بهمنظور فریفتن مشتریان یا مخاطبان بالقوۀ آن سازمان با ارسال رایانامۀ جعلی، و از این طریق دستیابی به اطلاعات خصوصی و محرمانۀ افراد
فورانیejectiveواژههای مصوب فرهنگستان1. ویژگی آوای حاصل از سازوکار جریان هوای چاکنایی برونسو 2. آوای حاصل از سازوکار جریان هوای چاکنایی برونسو متـ . پرانشی
نوآوری دوسوcoupled innovationواژههای مصوب فرهنگستاناستفادة توأمان سازمان از نوآوریهای برونسو و درونسو
پاپاخلغتنامه دهخداپاپاخ . (اِ) قسمی کلاه بزرگ ترکان مایل بتدویر از پوست ناپیراسته ٔ گوسفند با پشم بلند از برون سو.
جغبوتلغتنامه دهخداجغبوت . [ ج َ ] (اِ) چغبوت . جغبت . جبغوت .آکنه . رجوع به همین لغات شود. حشوآکنده . (شرفنامه ٔ منیری ). پشم آکنده و پنبه آکنده . (برهان ) : موی سر جغبوت و جامه ریمناک از برون سو باد سرد و بیمناک . رودکی .چون یکی جغ
برونلغتنامه دهخدابرون . [ ب ِ / ب ُ ] (ص ، ق ، اِ) مخفف بیرون . (برهان ). ضددرون . (شرفنامه ٔ منیری ). خارج و ظاهر. (ناظم الاطباء). ظاهر، مقابل باطن . منظر، مقابل مخبر : سر و بن چون سر و بن پنگان اندرون چون برون باتنگان . <
برونلغتنامه دهخدابرون . [ ب َرْ رو ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند، گوسفندی و بزی که پیشاپیش گله راه رود. (از برهان ). نهاز. || بز کوهی . (برهان ).
برونلغتنامه دهخدابرون . [ ب ُ ] (اِخ ) مرکز دهستان بخش حومه ٔ شهرستان فردوس . سکنه ٔ آن 325 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات و ذرت است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9).
برونلغتنامه دهخدابرون . [ ب ُ ] (اِخ ) یکی از دهستان های ششگانه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان فردوس . هوای آن در قسمتهای کوهستانی معتدل و در جلگه گرمسیر است . این دهستان از 9ده تشکیل شده و دارای 3496 تن سکنه است . در این دهستان معدن آ
پیگو لبرونلغتنامه دهخداپیگو لبرون . [ گ ُ ل ُ ] (اِخ ) یکی از داستان نویسان مشهور فرانسه . وی بسال 1753 م . در کاله تولد یافت و در سال 1835 درگذشت و قریب 20 جلد داستان تاریخی برای فرانسه در <span c
داشلی برونلغتنامه دهخداداشلی برون . [ ] (اِخ ) نام محلی مرکز مرزبانی و پادگان نظامی و همچنین مرکز بخش اترک از شهرستان گنبدقابوس است . در 60هزارگزی شمال خاوری گنبد قابوس ، کنار رودخانه ٔ اترک و مقابل قزل اترک (بیات حاجی ) مرز ایران و شوروی واقع شده است . هوای آن معت
سیسنبرونلغتنامه دهخداسیسنبرون . [ سَم ْ ب َ ] (اِ) نوعی از گیاه باشد مانند قرةالعین و پیوسته در آب روید و آنرا به عربی حرف الماء خوانند خوردنش ادرار آورد. (برهان ) (آنندراج ). سوسنبر. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به لکلرک 2 ص 312 شو