بساطتفرهنگ فارسی عمید۱. بسیط بودن؛ ساده و بیتکلف بودن.۲. [قدیمی] گشودهزبانی.۳. [قدیمی] شیرینزبانی.۴. [قدیمی] لطیفهگویی.
بساطتفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیتکلفی، سادگی ≠ پیچیدگی، غموض ۲. خوشرویی، گشادهرویی ۳. شیرینزبانی، لطفوگفت، لطیفهگویی، ملاطفت ۴. فراخی، گشادی
بسطتلغتنامه دهخدابسطت . [ ب َ / ب ُ طَ ] (از ع ، اِمص ) بسطة. فراخی و گشادگی . (غیاث ) (آنندراج ). فزونی . (ترجمان عادل بن علی ص 26). فراخی و افزونی . (مهذب الاسماء). فراخا. گشادی . || فراخی علم . (ناظم الاطباء). || کنایه از
بسطتفرهنگ مترادف و متضاد۱. توسعه دادن، گستردن بسط دادن، ۲. به تفصیل گفتن، مشروح ساختن ۳. سعت، گشادگی، فسحت ۴. وسعت، گسترش ۵. وفور، فراوانی، کثرت
سادگیفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیآلایشی، بینقشی ۲. بیرنگی، بیغلوغشی، پاکی ۳. زودباوری، سادهلوحی، پخمگی ≠ رندی ۴. سادهدلی، بیریایی، ۵. بساطت ۶. آسانی، سهولت
سادگیلغتنامه دهخداسادگی . [ دَ / دِ ] (حامص ) ساده بودن . عاری بودن از نقش و نگار. بی نقشی . || بی آرایشی .بی زیوری . بی زینتی . || آسانی . مقابل دشواری . || خلوص . بی آمیغی . بساطت . || همواری . صافی . || همواری سخت . لغزانی . لغزندگی :</span
اکرلغتنامه دهخدااکر. [ اُک َ ] (ع اِ) ج ِ اُکرَة. (ناظم الاطباء) : گر تو از هوش و خرد یافته ای پا و پری پس خبر گوی مرا زانچه برون زین اکر است . ناصرخسرو. || ج ِ کُره . (از یادداشت مؤلف ).- علم اکر ؛ دا
قیاس اقترانیلغتنامه دهخداقیاس اقترانی . [ س ِ اِ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اقترانی آن بود که نتیجه و نقیض آن هیچکدام بالفعل در قیاس مذکور نبود و استثنائی آن بود که نتیجه یا نقیضش بالفعل در قیاس مذکور بود. و فرق است میان مذکور و موضوع بمعنی مسلم چه مذکورباشد که در معرض تسلمی و منع نباشد و آن چنان
منفردلغتنامه دهخدامنفرد. [ م ُ ف َ رِ ] (ع ص )تنها. (آنندراج ) (غیاث ). تنها و مجرد و یکه و یکتا.(ناظم الاطباء). یگانه . فرد : آن مجتهد طریقت آن منفرد حقیقت ... از ائمه ٔ وقت بود. (تذکرةالاولیاء عطار چ کتابخانه ٔ مرکزی ج 2 ص <span class