بلندگولغتنامه دهخدابلندگو. [ ب ُ ل َ ] (نف مرکب ) بلندگوی . بلندگوینده . آنکه یا آنچه به صدای بلند سخن گوید. || (اِ مرکب ) اسبابی که تغییرات جریان برق را در یک دستگاه مخابراتی تبدیل می کند به صوتی که برای شنیدن آن نیازی به اینکه اسباب را به گوش نزدیک کنیم نیست (برخلاف گوشی تلفن ). هر رادیوی گیر
بلندگوفرهنگ فارسی عمید۱. (برق) دستگاهی که انرژی برقی را به انرژی صوتی تبدیل میکند.۲. (صفت) [مجاز] تبلیغکننده.
بلندولغتنامه دهخدابلندو. [ ب ُ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ایسین ، بخش مرکزی شهرستان بندرعباس . سکنه ٔ آن 200 تن . آب آن از چاه و باران و محصول آن خرما و غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
بلندگویلغتنامه دهخدابلندگوی . [ ب ُ ل َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) بلندگوینده . بلندگو. رجوع به بلندگو شود.
بلندگویلغتنامه دهخدابلندگوی . [ ب ُ ل َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) بلندگوینده . بلندگو. رجوع به بلندگو شود.
بلندگویلغتنامه دهخدابلندگوی . [ ب ُ ل َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) بلندگوینده . بلندگو. رجوع به بلندگو شود.
ریزبلندگوreceiverواژههای مصوب فرهنگستانبلندگویی بسیار کوچک که نشانک الکتریکی تقویتشده و تعدیلشده را از تقویتکنندة سمعک دریافت و به انرژی صوتی تبدیل میکند