تاودار. (نف مرکب ) تابدار. رجوع به تابدار شود.
تابدار.
١. موی پیچیده و تابدار.٢. (صفت) [قدیمی] پیچیده و تابدار.
بسیارتابیده؛ تابدار؛ پرپیچوخم.
مو را با حرارت تابدار و مجهد کردن