تجسدلغتنامه دهخداتجسد. [ ت َ ج َس ْ س ُ ] (ع مص ) تناورشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
تیزگشتلغتنامه دهخداتیزگشت . [ گ َ ] (ص مرکب ) آنکه به زودی می گردد. (ناظم الاطباء). تندرونده . به شتاب گذرنده . تیزگرد : سرانجامش این گنبد تیزگشت ز دیوار گنبد درآرد بدشت . نظامی .که چون آتش روز روشن گذشت پر از دود شد گنبد تیزگشت
گنبد تیزگشتلغتنامه دهخداگنبد تیزگشت . [ گُم ْ ب َ دِ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : پراندیشه از گنبد تیزگشت که فردا به سر بر چه خواهد گذشت .نظامی .
تیزشهوتلغتنامه دهخداتیزشهوت . [ ش َ وَ ] (ص مرکب ) شوخ و شهوت پرست . (ناظم الاطباء). سخت به گشن آمده . ماده که سخت خواهان نر است یا بعکس . هواس . طیط. مغتلم . مغتلمه :خروس ، حیوانی تیزشهوت است . (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). رجوع به شهوت و تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.
تناسخفرهنگ مترادف و متضاد۱. نسخ ۲. انتقال نفس ۳. ابطال ۴. باطل کردن، زایل کردن، نسخ کردن ۵. تغییر یافتن، گشتن ۶. منتقل شدن (روح)، حلول، تجسد، تجسم
متجسدلغتنامه دهخدامتجسد. [ م ُ ت َ ج َس ْ س ِ ] (ع ص ) تناورشده .(آنندراج ). جسیم و تنور و استوار. (ناظم الاطباء).- غیر متجسد ؛ بی جسم و مجرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجسد شود.
جرجس رابعلغتنامه دهخداجرجس رابع. [ ج ِ ج ِ ب ِ ] (اِخ ) ابن شمعون عبدالکریم . و معروف به جرجس رابع بود. او مقام بطریرک کلیسا داشت و او راست : الاعتقاد الصحیح فی تجسد السید المسیح . (از معجم المؤلفین ).
دگرگونیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر نی، مبدل کردن بهچیزیدیگر، مسخ، تبدیل جایگزینی، تعویض موتاسیون، جهش [زیستشناسی]، دگردیسی تناسخ، حلول کردن، حلول، تقمص، تجسد استحاله، تبدیل صورت، تغییر شکل، تجزیه انقلاب تغییر چهره، گریم، نقاب، جراحی پلاستیک
متجسدلغتنامه دهخدامتجسد. [ م ُ ت َ ج َس ْ س ِ ] (ع ص ) تناورشده .(آنندراج ). جسیم و تنور و استوار. (ناظم الاطباء).- غیر متجسد ؛ بی جسم و مجرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجسد شود.