تخجملغتنامه دهخداتخجم . [ ت َ ج ُ / ت َ خ َج ْ ج ُ ] (ص ) حریص و خداوند شره . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (ناظم الاطباء) (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 285). رشیدی آرد: بفتحتین و ضم جیم تازی مشدد ؛
تخجمفرهنگ فارسی عمید۱. نامبارک؛ شوم.۲. حریص؛ آزمند: ◻︎ نامم همای دولت و شهباز حضرت است / نه کرکس فرخجی و نه زاغ تخجم است (خاقانی: ۸۴۳).
تخزملغتنامه دهخداتخزم . [ ت َ خ َزْ زُ ] (ع مص ) خلیدن خار در پای کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (المنجد).
تخزیملغتنامه دهخداتخزیم . [ ت َ ] (ع مص ) خِزامه [ حلقه ٔ مویین ] در بینی شتر کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد).
ورخچلغتنامه دهخداورخچ . [ وَ رَ ] (ص ) زشت و زبون و پلید و کریه المنظر. (آنندراج ) : نامم همای دولت شهباز نصرت است نی کرکس ورخچ و نه زاج تخجّم است . خاقانی (ازآنندراج ).پیش دلشان سپهر و انجم این بود ورخچ و آن تخجّم .<p clas
غرابتفرهنگ فارسی عمید۱. شگفت و تعجبانگیز بودن.۲. دور از ذهن بودن؛ غیر مٲلوف بودن.۳. [قدیمی] دور بودن؛ دوری از وطن.⟨ غرابت کلمه: (ادبی) در معانی، غیرمٲنوس و غریب بودن کلمه، چنانکه بیشتر مردم معنای آن را ندانند، مانند کلمۀ «فرخج» و «تخجم» در این شعر: پیش درشان سپهر و انجم / این بوده فرخج و آن تخ
فرخجیفرهنگ فارسی عمیدزشت؛ نازیبا: ◻︎ نامم همای دولت و شهباز حضرت است / نه کرکس فرجحی و نه زاغ تخجم است (خاقانی: ۸۴۳).
ورخجلغتنامه دهخداورخج . [ وَ رَ ] (ص ) فرخج . ورخچ . زشت و زبون و پلید و کریه منظر. (برهان ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (انجمن آرا). چرکین و زشت و زبون و پلید و کریه منظر و بدگل . (ناظم الاطباء) : پیش دلشان سپهر انجم این بوده ورخج و این تخجّم . <p class="aut
فرخجیلغتنامه دهخدافرخجی . [ ف َ رَ ] (حامص ) پلشتی . زشتی . زبونی . بدی . (برهان ).پلیدی . زشتی . پلشتی . (یادداشت به خط مؤلف ). از: فرخج + یاء مصدری . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : نیز روا دارد از فرخجی این شعرگر به چنین شعر من ورا نستایم . س