تقویتلغتنامه دهخداتقویت . [ ت َ وِ ی َ ] (ع مص ) تقویه . استواری و زورآوری و قوت و استحکام و پشتی و یاری و امداد و اعتماد و تسلی و دلاسایی . (ناظم الاطباء). نیرومند کردن . نیرو دادن . نیرو بخشیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). توانایی دادن و توانا کردن : بی تربیت طبیب
تقویتreinforcementواژههای مصوب فرهنگستان[روانشناسی] 1. فرایندی در شرطیسازی کنشگر که در آن بسامد یا احتمال وقوع یک پاسخ با یک محرک مشخص نسبت مستقیم دارد 2. در شرطیسازی کلاسیک، حضور محرک غیرشرطی پس از محرک شرطی [زبانشناسی] افزایش مؤلفههای معنایی یا صوری عناصر واژگانی
تکؤدلغتنامه دهخداتکؤد. [ ت َ ک َءْ ءُ ] (ع مص ) تکلف نمودن به چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || سختی و رنج کشیدن . || دشوار شدن کار بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تقوتلغتنامه دهخداتقوت . [ت َ ق َوْ وُ ] (ع مص ) خورش ساختن ، یقال : فلان یتقوت بکذا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || خوردن : تقوت به و اقتات به اقتیاتاً؛ اکله . (از اقرب الموارد). قوت گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ).
تقوضلغتنامه دهخداتقوض . [ ت َ ق َوْ وُ ] (ع مص ) بیفتیدن خانه و برکنده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). ویران شدن بنا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). منهدم شدن خانه . (از اقرب الموارد). رجوع به انقیاض شود. || آمد وشد نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ||
تقویدلغتنامه دهخداتقوید. [ ت َ ] (ع مص ) کشیدن ستور و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تقویضلغتنامه دهخداتقویض . [ ت َ ] (ع مص ) خیمه برکردن .(تاج المصادر بیهقی ). خیمه برکندن . (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ویران کردن بنا را یا بازنمودن بی ویران ساختن یا برآوردن چوبها و طنابهای بنا را.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد).
تقویتکننده 1amplifierواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای که بهصورت فعال نشانک را تقویت میکند بهطوریکه نشانک خروجی تابعی از نشانک ورودی و قویتر از آن شود
تقویتکننده 2reinforcerواژههای مصوب فرهنگستانمحرک یا شرایطی که باعث تقویت پاسخ میشود متـ . محرک تقویتکننده reinforcing stimulus
تقویتکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی وی محرک، نیروزا، داروی تقویتی، شربت نیروبخش، تونیک، داروی مقوی، معجون، نشاطآور، مفرح، حیاتبخش، شفابخش، ویتامین، ویتامین ث، اسیدآسکوربیک دوپینگ ماسک
تقویت کردنلغتنامه دهخداتقویت کردن . [ ت َ وِ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب )نیرو دادن . توانا کردن . قدرت دادن : خلقی به تعصب بر وی گرد آمدند و تقویت کردند. (گلستان ).گر تقویت کنی ز ملک بگذرد بشرور تربیت کنی به ثریا رسد ثری . سعدی .رجوع به تقویت
strengthenدیکشنری انگلیسی به فارسیتقویت، قوی کردن، محکم کردن، تشدید کردن، نیرومند کردن، تقویت دادن، تقویت یافتن، تحکیم کردن
augmentingدیکشنری انگلیسی به فارسیتقویت، افزودن، تقویت کردن، زیاد کردن، تکمیل کردن، زیاد شدن، علاوه کردن
تقویت کردنلغتنامه دهخداتقویت کردن . [ ت َ وِ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب )نیرو دادن . توانا کردن . قدرت دادن : خلقی به تعصب بر وی گرد آمدند و تقویت کردند. (گلستان ).گر تقویت کنی ز ملک بگذرد بشرور تربیت کنی به ثریا رسد ثری . سعدی .رجوع به تقویت
تقویت داریلغتنامه دهخداتقویت داری . [ ت َ وِ ی َ ] (حامص مرکب ) نیرومند داشتن . توانا و زورمند داشتن : نصرت این را به تربیت کاری فلک آنرا به تقویت داری . نظامی .رجوع به تقویت و دیگر ترکیبهای آن شود.
تقویت اتفاقیaccidental reinforcement, incidental reinforcementواژههای مصوب فرهنگستانتقویت پاسخ از طریق محرکی ناخواسته و برنامهریزینشده
تقویت پایاسیریcruising boostواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی در موتورهای پیستونی که در آن برای کارکرد پیوسته در پروازهای طولانی یا مصرف سوخت کمتر از سوخت رقیق استفاده میکنند
برنامۀ تقویتschedule of reinforcement, reinforcement scheduleواژههای مصوب فرهنگستانبرنامهای در شرطیسازی که معین میکند چه مواردی از پاسخ تقویت شود