تماشیلغتنامه دهخداتماشی . [ ت َ ] (ع مص ) بهم رفتن . (زوزنی ). بهمدیگر رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). باهم رفتن . (از اقرب الموارد).
تماسیلغتنامه دهخداتماسی . [ ت َ] (ع مص ) پاره پاره گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تقطع. (اقرب الموارد). || (ع اِ) سختیها. (منتهی الارب ). دواهی . (اقرب الموارد). واحد ندارد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
خشکِ تماسیtouch dryواژههای مصوب فرهنگستانویژگی پوششِ درحالخشکشدنی که سطح آن چسبناک نیست و اثر انگشت بر پوشش نمیماند
خشکیِ تماسیdry to touchواژههای مصوب فرهنگستانمرحلهای از خشک شدن پوشش که در آن براثر تماس سطح با انگشت، مادۀ پوششی به انگشت نچسبد
خوردگی تماسیcontact corrosionواژههای مصوب فرهنگستانخوردگی دو فلز غیرهمجنس، بدون پوشش محافظ، هنگامی که با یکدیگر و در یک مایع پس از تشکیل پیل برقکافتی در تماس باشند
بادسنج تماسیcontact anemometerواژههای مصوب فرهنگستانبادسنجی که با قطعووصلهای الکتریکی متوالی در مدتی معین تندی باد را اندازهگیری میکند
تماشافرهنگ فارسی معین(تَ) [ ع . تماشی ] 1 - (مص م .) دیدن ، نگاه کردن . 2 - (مص ل .) گردش کردن ، راه رفتن .
متماشیلغتنامه دهخدامتماشی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) به همدیگر رونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به تماشی شود.
تعدالغتنامه دهخداتعدا. [ ت َ ع َدْ دا ] (از ع مص ) بمعنی ظلم ، در اصل این لفظ تعدی به یای تحتانی است مگر فارسیان به تصرف خوداکثر، یای الفاظ این وزن را بدون قاعده ٔ عربی به الف بدل نمایند چنانکه : تمنی و تولی و تجلی و تماشی راتمنا و تولا و تجلا و تماشا خوانند و این نوعی از تفریس است . (غیاث ال
تجلیلغتنامه دهخداتجلی . [ ت َ ج َل ْ لی ] (ع مص ) (از: «ج ل و») ظاهر و منکشف شدن . (قطر المحیط) (اقرب الموارد)(از تاج العروس ج 10 ص 75). منکشف شدن کار و هویدا گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هویدا شدن . (تاج المصادر ب
متماشیلغتنامه دهخدامتماشی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) به همدیگر رونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به تماشی شود.