تناثرلغتنامه دهخداتناثر. [ ت َ ث ُ ] (ع مص ) پراکنده گشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). از هم پاشیده شدن . (زوزنی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). تساقط. (اقرب الموارد). فروافتادن . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || نزد پزشکان ریختن موی باشد بر اثر ضعف نیروی روییدن از پس بیماریهای طولانی
تنثرلغتنامه دهخداتنثر. [ ت َ ن َث ْ ث ُ ] (ع مص ) پراکنده گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : تفرق القوم و تنثروا. (اقرب الموارد).
تنثیرلغتنامه دهخداتنثیر. [ ت َ ] (ع مص ) مبالغه ٔ نثر. (زوزنی ). پراکندن چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تنتورلغتنامه دهخداتنتور. [ ت َ ] (فرانسوی ، اِ) در اصطلاح پزشکی مایعی است که از تأثیر الکل یا اتر بر جوهرهای مواد گیاهی یا حیوانی یا معدنی بدست آید. (از لاروس ). تنتورها مایعات الکلی هستند که از اثر تأثیر الکل به درجات مختلف بر روی مواد خشک گیاهی ، حیوانی و شیمیایی بدست می آیند. تنتورها را ب
صواحةلغتنامه دهخداصواحة.[ ص ُوْ وا ح َ ] (ع اِ) موی کفیده و پریشان . (منتهی الارب ). ما تشقق من الشعر و تناثر. (اقرب الموارد).
خافقاتلغتنامه دهخداخافقات . [ ف ِ ] (ع ص ) وصف ایام است و «ایام الخافقات » روزهائی است که در آن پاشیدند از هم ستاره ها در زمان ابی العباس و ابی جعفر. (منتهی الارب ). روزهای تناثر نجوم .
متناثرلغتنامه دهخدامتناثر. [ م ُ ت َ ث ِ ] (ع ص ) پراکنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). پراکنده و به اینجا و به آنجا افتاده . (ناظم الاطباء). || بیمار و هلاک شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تناثر شود.
قعاللغتنامه دهخداقعال . [ ق ُ ] (ع اِ) شکوفه ٔ انگور و مانند آن . (منتهی الارب ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). نَورالعنب و شبهه ، او ما تناثر منه . الواحدة قُعالة. (اقرب الموارد). || آنچه بریزد از شکوفه ٔ رَز. (مهذب الاسماء). || پشم ریزان شتر. (اقرب الموارد). پشم ریزان از شتر. (آنندراج ).
بریزیدنلغتنامه دهخدابریزیدن . [ ب ِ دَ ] (مص ) تفتّت . خردمرد شدن . ریزه ریزه شدن . (یادداشت دهخدا): تمرّد؛ موی بریزیدن . (از دستوراللغة). و رجوع به بریزانیدن شود. || متلاشی شدن . از هم پاشیدن . پوسیدن : تناثر لحم ؛ بریزیدن گوشت . (از یادداشت دهخدا). از هم فروریختن : آن م
متناثرلغتنامه دهخدامتناثر. [ م ُ ت َ ث ِ ] (ع ص ) پراکنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). پراکنده و به اینجا و به آنجا افتاده . (ناظم الاطباء). || بیمار و هلاک شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تناثر شود.