تندوخندفرهنگ فارسی عمیدترتومرت؛ تارومار؛ زیروزبر؛ ازهمپاشیده: ◻︎ هرچه ورزیدند ما را سالیان / شد به دست اندر به ساعت تندوخند (آغاجی: شاعران بیدیوان: ۱۹۲ حاشیه).
تارومارفرهنگ مترادف و متضاد۱. قلعوقمع، مغلوب، مقهور، منکوب، منهزم ۲. پخشوپلا، پراکنده، متفرق ≠ مجموع ۳. تندوخند، ازهمپاشیده، زیروزبر
پرت و پلالغتنامه دهخداپرت و پلا. [ پ َ ت ُ پ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ، از اتباع ) تَرت و پَرت . تندوخند. تارومار. پخش و پلا. تَرت و مَرت . پراکنده . || چرندپرند. هذیان . سخنان نا به وجه .- پرت و پلا شدن ؛ متفرق شدن . پراکنده شدن .- پرت و پلا کردن </s