توجعلغتنامه دهخداتوجع. [ ت َ وَج ْ ج ُ ] (ع مص ) دردمند و رنجور گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دردمند گردیدن . (آنندراج ). درد پیدا شدن . (غیاث اللغات ). درد یافتن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || نالیدن . دردمندی نمودن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). اندوه نمودن . (زوزنی ) (تاج المصادر
توجعفرهنگ فارسی عمید۱. دردمند شدن.۲. دردناک شدن.۳. از درد نالیدن؛ شِکوه از درد کردن.۴. برای کسی اندوه خوردن و اظهار همدردی کردن.
توجعفرهنگ فارسی معین( تَ وَ جُُ) [ ع . ] (مص ل .)1 - دردناک شدن ، ا ز درد نالیدن .2 - با کسی اظهار همدردی کردن .
توجعفرهنگ مترادف و متضاد۱. اندوهمندی، تالم، دردمندی، دردناکی ≠ سلامت ۲. دردناک شدن، دردمند شدن، نالیدن
آگهی تلویزیونیteaser 1واژههای مصوب فرهنگستانآگهی کوتاه تبلیغاتی که ویژگیهای جذاب کالا یا برنامهای را در تلویزیون به نمایش گذارد
سرآغازteaser 2واژههای مصوب فرهنگستانصحنۀ آغازی کوتاه و جالبِتوجهی از فیلم که معمولاً پیش از عنوانبندی یا همراه با آن، برای جلب نظر تماشاچی به نمایش درآید
دستگاه پسین توجه،دستگاه خلفی توجهposterior attentional systemواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی مغزی که امکان انتخاب یک شیء از میان دیگر اشیا را با توجه به ویژگیهای ادراکپذیر آن، از قبیل مکان و چگونگی استقرار و شکل و رنگ، فراهم میکند
دستگاه پیشین توجه،دستگاه قدامی توجهanterior attentional systemواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی مغزی که زمان و نحوة بهکارگیری ویژگیهای ادراکپذیر شیء، از قبیل مکان و چگونگی استقرار و شکل و رنگ، را بهمنظور انتخاب آن با هدفی خاص واپایش میکند
پیتیوزهلغتنامه دهخداپیتیوزه . [ زِ ] (اِخ ) نام تعدادی جزائر کوچک مقابل ساحل اسپانیا، در جهت جنوب غربی از جزائر بالیاره . بزرگتر آنها را ایویسا و فورمانترا نامند، این جزائر با جنگلهای کاج پوشیده شده و به این مناسبت یونانیان این محل را پیتیوزه یعنی کاجستان نامیده اند. (قاموس الاعلام ترکی ).
تالمفرهنگ مترادف و متضاد۱. الم، اندوه، توجع، درد، دردمندی، رقت، ناراحتی ۲. آزرده شدن، اندوهگین شدن، دردمند شدن
آزاریلغتنامه دهخداآزاری . (حامص ) تألم . تأثر. توجع. رنج . الم : ابی آنکه بد هیچ بیماریی نه از دردها هیچ آزاریی .فردوسی .
حسحسةلغتنامه دهخداحسحسة. [ ح َ ح َ س َ ] (ع مص ) تشکّی . نالیدن . || توجع. || اندوه نمودن . || بخشودن . || انداختن بر آتش تا بپزد. چنانکه گوشت را. (منتهی الارب ). || رفتن تمام مال .
اندوه نمودنلغتنامه دهخدااندوه نمودن . [ اَ ه ْ ن ُ / ن َ / ن ِ دَ ] (مص مرکب ) تفجع. توجع. (تاج المصادر بیهقی ). تلهف . (یادداشت مؤلف ). اظهار درد کردن . و رجوع به تفجع شود.
متوجعلغتنامه دهخدامتوجع. [ م ُ ت َ وَج ْ ج ِ ] (ع ص ) دردمند و رنجور. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) : پادشاه از استماع این مقدمات متوجع و متألم شد. (سندبادنامه ص 225). || کسی که مرثیه می سراید برای مرده . (ناظم الاطباء) (
مستوجعلغتنامه دهخدامستوجع. [ م ُ ت َ ج ِ ] (ع ص ) آنکه درد نماید و درد ندارد. (یادداشت مرحوم دهخدا).