جرأتلغتنامه دهخداجرأت . [ ج ُ ءَ ] (اِخ ) سیدجعفر. از شعرای شاه جهان آباد است و او را با شاه گلشن شیخ سعداﷲ کمال اتحاد و انسلاک ، در زمره ٔ سپاه پادشاه محمدشاه داد شجاعت و جرأت میداد. بیت زیر از اوست :ریختی خون مگر از شهر فرنگ آمده ای تا دم از صلح زنم بر سر جنگ آمده ای . <p clas
جرأتلغتنامه دهخداجرأت . [ ج ُ ءَ ] (ع مص ، اِ مص ) جرئت دلیری نمودن . (ناظم الاطباء). روی آوردن به چیزی و گستاخی کردن . (از اقرب الموارد). حالتی که انسان به خلاص امید نیکودارد و افتادن به مکروه را دور داند و مکروه نزد اوغیرموجود یا دور باشد. دلیری . یارا. دل . جگر. جسارت . گستاخی . تهور. زهر
طناب چهاررشتهshroud-laid rope, shroud laidواژههای مصوب فرهنگستانطنابی با مغزی الیافطبیعی که چهاررشتة بههمتابیدة مغزی آن را دربرگرفتهاند
زئیراتلغتنامه دهخدازئیرات . [ زَ ] (ع اِ) جمع زئیر. (از قاموس عثمانی ).- زئیرات احتکاکی ؛ صدای حاصل از احتکاک دو غشاء. (از قاموس عثمانی ).- زئیرات جرشی ؛ صوتی شبیه به رنده کردن که از بدن شنیده میشود. (از قاموس عثمانی ).- <span class=
زراتلغتنامه دهخدازرات . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان فرمشکان است که در بخش سروستان شهرستان شیراز واقع است و 230 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
زرادلغتنامه دهخدازراد. [ زَرْ را ] (ع ص ) زره گر. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (دهار) (از اقرب الموارد). زره گر که زره را می سازد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). زره ساز و زره گر. (ناظم الاطباء). این انتساب اشتغال به اسلحه سازی را افاده می نماید. (از انساب سمعانی ). زره گر. درع باف . (یادداشت بخ
زرادلغتنامه دهخدازراد. [ زِ ] (ع اِ) ریسمان که به وی گلوی شتر را بندند تا نشخوار بدهان نیارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مخنقه . (اقرب الموارد). || دِرّه و تازیانه ٔ چوبین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
جرأت دادنلغتنامه دهخداجرأت دادن . [ ج ُ ءَ دَ ] (مص مرکب ) دلیر گردانیدن . دل دادن . و رجوع به جرأت شود.
جرأت داشتنلغتنامه دهخداجرأت داشتن . [ ج ُ ءَ ت َ ] (مص مرکب ) دلیر بودن . جسارت داشتن . دل دار بودن . و رجوع به جرأت شود.
جرأت لهکنوییلغتنامه دهخداجرأت لهکنویی . [ ج ُءَ ت ِ ل َ هََ ] (اِخ ) قلندر بخش بن یحیی امان . دیوانی به زبان اردو و همچنین مثنویهایی دارد. رجوع به تذکره ٔ عقد ثریا و روز روشن و قاموس الاعلام ترکی شود.
جرأت کردنلغتنامه دهخداجرأت کردن . [ ج ُ ءَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گستاخی کردن .دلیری نمودن . جسارت ورزیدن . و رجوع به جرأت شود.