خانم انگلیسیلغتنامه دهخداخانم انگلیسی . [ ن ُ م ِ اِ گ ِ ] (اِخ ) نام کتابی است که از سرگذشت مسترس هورتستت خانم انگلیسی در هند صحبت میکند. این کتاب بوسیله ٔ اعتمادالسلطنه وزیر انطباعات به فارسی ترجمه و بسال 1304هَ . ق . در دارالطباعه ٔ خاصه ٔ تهران چاپ شده است .
خانملغتنامه دهخداخانم . [ ن ُ ] (ترکی ، اِ) بانو. خاتون . بی بی . (ناظم الاطباء)، جُرَّه . ستی . خدیش . کدبانو. بیگم : جان به لب عاشق بیدل رسدبا غمزاتی که تو خانم کنی . ایرج میرزا. || لقب گونه ای است که در آخر اسم زنان درآید چون مه
خانمفرهنگ فارسی عمید۱. زن بزرگزاده.۲. برای احترام به نام زنان افزوده میشود.۳. زن؛ دختر.۴. همسر؛ زن.
گریلغتنامه دهخداگری . [ گ ِ رِ ] (اِخ ) جین . شاهزاده خانم انگلیسی متولد در برادگیت . (1538 - 1559م .). دختر کوچک ماری خواهر هنری هشتم که برخلاف میل و رضای خویش به تاج و تخت انگلستان رسید و تسلیم ماری تودر شد و ماری تودر دست
ادیثلغتنامه دهخداادیث . [ اِ ] (اِخ ) (سَنت ...) شاهزاده خانم انگلیسی دختر ادگار پادشاه انگلستان (از غیر زن مشروع خود). دو بار پس از مرگ پدر و برادر تاج و تخت انگلستان بدو خواستند داد و وی نپذیرفت و چون راهبه ای در صومعه معتکف گشت و انگلیسان او را مقام قدیس دهند (96
خانملغتنامه دهخداخانم . [ ن ُ ] (ترکی ، اِ) بانو. خاتون . بی بی . (ناظم الاطباء)، جُرَّه . ستی . خدیش . کدبانو. بیگم : جان به لب عاشق بیدل رسدبا غمزاتی که تو خانم کنی . ایرج میرزا. || لقب گونه ای است که در آخر اسم زنان درآید چون مه
خانمفرهنگ فارسی عمید۱. زن بزرگزاده.۲. برای احترام به نام زنان افزوده میشود.۳. زن؛ دختر.۴. همسر؛ زن.
دخترخانملغتنامه دهخدادخترخانم . [ دُ ت َ ن ُ ] (اِ مرکب ) بانوچه . (یادداشت مؤلف ). خطابی احترام آمیز دختران را. || (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به صورت اضافه ، دختر که مادر وی محترمه و عقدی باشد. مقابل ِ دخترِ کنیز و دختر صیغه .
تاجلی خانملغتنامه دهخداتاجلی خانم . [ ن ُ ] (اِخ ) یکی از زنان بسیار زیباو از محبوبه های شاه اسماعیل صفوی ، مسیح پاشازاده درمحاربه ٔ چالدران او را اسیر کرد وی با دادن گوشوارهای بسیار قیمتی - که از سنگ پر بهائی موسوم به لعل بی رگ بود- از اسارت رهائی یافت . (قاموس الاعلام ترکی ).
خان خانملغتنامه دهخداخان خانم . [ ن ْ ن ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه ،واقع در 24 هزارگزی خاوری قره آغاج و 26 هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغه به میانه . ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل دارا
خانملغتنامه دهخداخانم . [ ن ُ ] (ترکی ، اِ) بانو. خاتون . بی بی . (ناظم الاطباء)، جُرَّه . ستی . خدیش . کدبانو. بیگم : جان به لب عاشق بیدل رسدبا غمزاتی که تو خانم کنی . ایرج میرزا. || لقب گونه ای است که در آخر اسم زنان درآید چون مه
خانی جان خانملغتنامه دهخداخانی جان خانم . [ ن ُ ] (اِخ ) اسم خواهر حسین بیک پسر خواجه شجاع الدین شیرازی که در خدمت نواب پری خان خانم صفوی اعتباری عظیم داشت . او یکی از عوامل بوزارت رسیدن حسین بیک بود. (از عالم آرای عباسی چ 2 ص 226).<b