خریدار گشتنلغتنامه دهخداخریدار گشتن . [ خ َگ َ ت َ ] (مص مرکب ) خریدار شدن . مایل بخریدن چیزی شدن . طالب خرید چیزی شدن . (یادداشت بخط مؤلف ). || موافق شدن . طالب شدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
خریدارلغتنامه دهخداخریدار. [ خ َ ] (نف ) خریدکننده . مشتری . (ناظم الاطباء). خَرَندَه ، بایع، بَیِّع. (یادداشت بخط مؤلف ) : ای خریدار من ترا بدو چیز. رودکی .ز هر سو فراوان خریدار خاست بدان کلبه بر تیزبازار خاست . <p class="autho
خریدارلغتنامه دهخداخریدار. [ خ َ ] (نف ) خریدکننده . مشتری . (ناظم الاطباء). خَرَندَه ، بایع، بَیِّع. (یادداشت بخط مؤلف ) : ای خریدار من ترا بدو چیز. رودکی .ز هر سو فراوان خریدار خاست بدان کلبه بر تیزبازار خاست . <p class="autho
خریدارلغتنامه دهخداخریدار. [ خ َ ] (نف ) خریدکننده . مشتری . (ناظم الاطباء). خَرَندَه ، بایع، بَیِّع. (یادداشت بخط مؤلف ) : ای خریدار من ترا بدو چیز. رودکی .ز هر سو فراوان خریدار خاست بدان کلبه بر تیزبازار خاست . <p class="autho
دورخریدارteleshopperواژههای مصوب فرهنگستانشخصی که ازطریق دورخرید کالا و خدمات موردنیاز خود را تهیه و دریافت میکند
تحویل در محل خریدارdelivered at placeواژههای مصوب فرهنگستاننوعی قرارداد در تجارت بینالمللی که براساس آن فروشنده کلیة هزینهها را تا محل خریدار تقبل میکند و کالا را در محل تعیینشده تحویل میدهد اختـ . تحویل دمار DAP