خسرانلغتنامه دهخداخسران . [ خ ُ ] (ع اِمص ) کمی و نقصان و زیانکاری . (ناظم الاطباء). زیان کاری . (دهار). زیان . کاستی : بر خیره می کشند می خورنداز بهر حطام را و آنگاه خود می گذارند و می روند تنهابزیر زمین با وبال و خسران بسیار. (تاریخ بیهقی ).حاصل آن اگر میسر گردد خ
خسرانلغتنامه دهخداخسران . [ خ ُ ] (ع مص ) زیان کردن در تجارت خود و مغبون شدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). زیان کردن . (المصادر زوزنی ) (دهار).- خسرالدنیا و الاخره ؛ بزیان در هر دو سرای . (یادداشت بخط مؤلف ). توضیح : این عبارت آیه ٔ قرآن است و در فارسی برای کم زیانک
خسرانلغتنامه دهخداخسران . [ خ ُس ُ ] (اِخ ) نام یکی از سران مغول است : خسران از خوف خسران خود از جانب سلطان صلاح کار خود و از آن او در آن دیدند که ... (جهانگشای جوینی ). و آن اندیشه سبب کودکی و دلشکستگی سلطان بود چون نزدیک خسران خود هزارسف و دیگر امرا رفت . (جهانگشای جو
خشیرانلغتنامه دهخداخشیران . [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از بخش نمین شهرستان اردبیل ، واقع درسی هزارگزی خاور اردبیل و سه هزارگزی شوسه اردبیل به آستارا. دارای 359 تن سکنه ، آب آن از رودخانه و محصول غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است . در آنجا بنای خرابه
خُسْرَانُفرهنگ واژگان قرآنزيان (کلمه خسر يا خسران به معني از دست دادن سرمايه است ، يا همهاش و يا بعضي از آن)
خسران دیدهلغتنامه دهخداخسران دیده . [ خ ُ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) زیان دیده . ضرررسیده . ضررخورده . (یادداشت بخط مؤلف ).
خسران زدهلغتنامه دهخداخسران زده . [ خ ُ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) زیان دیده . ضرررسیده . ضررخورده . (یادداشت بخط مؤلف ) : بیچاره سوزنی که بسودای غازییی شد همچو خسروانی خسران زده تنش .سوزنی .
خسرانگریلغتنامه دهخداخسرانگری . [ خ ُ گ َ ] (حامص مرکب ) انتساب بواسطه ٔ ازدواج . (ناظم الاطباء). خویشی سببی . (یادداشت بخط مؤلف ). || خواستگاری . (ناظم الاطباء). || عروسی . (منتهی الارب ).
خسران دیدهلغتنامه دهخداخسران دیده . [ خ ُ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) زیان دیده . ضرررسیده . ضررخورده . (یادداشت بخط مؤلف ).
خسران زدهلغتنامه دهخداخسران زده . [ خ ُ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) زیان دیده . ضرررسیده . ضررخورده . (یادداشت بخط مؤلف ) : بیچاره سوزنی که بسودای غازییی شد همچو خسروانی خسران زده تنش .سوزنی .
خَاسِرَةٌفرهنگ واژگان قرآنزيانکار- صاحب خسران (کلمه خسر يا خسران به معني از دست دادن سرمايه است ، يا همهاش و يا بعضي از آن)
خَاسِرُونَفرهنگ واژگان قرآنزيانکاران - صاحبان خسران (کلمه خسر يا خسران به معني از دست دادن سرمايه است ، يا همهاش و يا بعضي از آن)
خَاسِرِينَفرهنگ واژگان قرآنزيانکاران - صاحبان خسران (کلمه خسر يا خسران به معني از دست دادن سرمايه است ، يا همهاش و يا بعضي از آن)
خسران دیدهلغتنامه دهخداخسران دیده . [ خ ُ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) زیان دیده . ضرررسیده . ضررخورده . (یادداشت بخط مؤلف ).
خسران زدهلغتنامه دهخداخسران زده . [ خ ُ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) زیان دیده . ضرررسیده . ضررخورده . (یادداشت بخط مؤلف ) : بیچاره سوزنی که بسودای غازییی شد همچو خسروانی خسران زده تنش .سوزنی .
خسرانگریلغتنامه دهخداخسرانگری . [ خ ُ گ َ ] (حامص مرکب ) انتساب بواسطه ٔ ازدواج . (ناظم الاطباء). خویشی سببی . (یادداشت بخط مؤلف ). || خواستگاری . (ناظم الاطباء). || عروسی . (منتهی الارب ).