خطوةلغتنامه دهخداخطوة. [ خ َ وَ ] (ع اِ) یک گام . اسم است بر وزن فعله برای مرة. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). ج ، خطوات ، خِطاء : صواب رای وی از وی بعمر نگذاردکه بر بسیط زمین خطوه ای رود بخطا. سوزنی .<
خطوةلغتنامه دهخداخطوة. [ خ ُ وَ ] (ع اِ) میان دو گام . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). ج ، خُطَوات ، خُطْوات ، خُطی ْ.
خطوةدیکشنری عربی به فارسیجاي پا , ردپا , جاپا , پي , گام , قدم , گام برداري , برداشت کردن , رفع کردن , عزل کردن , صداي پا , پله , رکاب , پلکان , رتبه , درجه , قدم برداشتن , قدم زدن , پاگذاشتن , راه رفتن , لگد کردن
ختوعلغتنامه دهخداختوع . [ خ َ ] (ع ص ) راهبر دانا در رهبری . (از منتهی الارب ). || فرار کننده . هارب . (از متن اللغة).
ختوعلغتنامه دهخداختوع . [ خ ُ ](ع مص ) رهبری در تاریکی شب کردن و بسوی مقصدی روان شدن . خَتع. (از متن اللغة) (تاج المصادر بیهقی ). || هجوم کردن . (از متن اللغة). این مصدر در این معنی با کلمه «علی »متعدی میشود. منه : ختع علیهم ختوعاً: هجم علیهم . || رفتن . روان شدن . در این معنی این مصدر با کلم
خطوهفرهنگ فارسی عمید۱. فاصلۀ میان دو پا در راه رفتن؛ گام؛ قدم.۲. (تصوف) گامهایی که سالک در طریقت برمیدارد.
خطوة واسعةدیکشنری عربی به فارسیگام هاي بلند برداشتن , با قدم پيمودن , گشادگشاد راه رفتن , قدم زدن , قدم , گام , شلنگ زدن
خطوة واسعةدیکشنری عربی به فارسیگام هاي بلند برداشتن , با قدم پيمودن , گشادگشاد راه رفتن , قدم زدن , قدم , گام , شلنگ زدن