ترجمه مقاله

خودکام

xodkām

۱. = خودرٲی
۲. [قدیمی] کسی که به کام و مراد یا آرزوی خود رسیده است؛ کامروا.

۱. خودرای، خودسر، مستبد، خیرهسر، خودکامه، خلیع، خویشتنکام، نصیحتناپذیر
۲. کلهشق، یکدنده، لجوج

ترجمه مقاله