درنگیدنلغتنامه دهخدادرنگیدن . [ دَ / دِ رَ دَ ] (مص ) به بانگ درآمدن . (ناظم الاطباء). صدا کردن تار و ساز و گرز و شمشیر. ترنگیدن . و رجوع به درنگ [ دَ / دِ رَ ] شود.
درنگیدنلغتنامه دهخدادرنگیدن . [ دِ رَ دَ ] (مص ) درنگ کردن . ثبات و آرام ورزیدن . (برهان ). آرام گزیدن . ثبات ورزیدن . (آنندراج ). ثابت ماندن . (ناظم الاطباء). || تأخیر کردن . (برهان ). دیری کردن . (ناظم الاطباء). || توقف کردن . ماندن . متوقف شدن . (ناظم الاطباء). || آرامیدن . (ناظم الاطباء).<b
درندگانلغتنامه دهخدادرندگان . [ دَ رَ / دَ رْ رَ دَ / دِ ] (اِ) ج ِ درنده . سباع . (یادداشت مرحوم دهخدا). ددان . ددگان : پری و پلنگ انجمن کرد و شیرز درّندگان گرگ و ببر دلیر...ز هرّای درّندگان
درنگانیدنلغتنامه دهخدادرنگانیدن . [ دَ / دِ رَ دَ ] (مص ) به درنگ داشتن . به آوا دادن درآوردن . به صدا انداختن . درنگیدن کنانیدن . (ناظم الاطباء). و رجوع به درنگیدن شود.
مول موللغتنامه دهخدامول مول . (اِمص مرکب ) (ریشه یا ماده ٔ مکرر مولیدن ). عمل این دست آن دست کردن . عمل مس مس کردن . (یادداشت مؤلف ). عمل درنگیدن و تأخیر کردن : برای تو مهان در انتظارندسبک تر رو چرا در مول مولی . مولوی .منتظر در غیب
ترنگلغتنامه دهخداترنگ . [ ت َ / ت ِ رَ / رِ ] (اِ صوت ) بانگ کمان است . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 281). صدا و آوازه ٔ کمان باشد به وقت تیرانداختن . (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی