دلالهلغتنامه دهخدادلاله . [ دَل ْ لا ل َ / ل ِ ] (از ع ، ص ، اِ) دلالة. دلال . زن واسطه . واسطه میان دو طرف معامله : از درطلبان آن خزانه دلاله هزار در میانه . نظامی .در بازار آن دلاله بود در فنون ذک
دلالةلغتنامه دهخدادلالة. [ دِ ل َ ] (ع اِ) دلالی . (منتهی الارب ). حرفه ٔ دلال . (از اقرب الموارد). رجوع به دلال و دلالی شود. || اجرت دلال و راهبر. (از منتهی الارب ). آنچه از اجرت برای دلال و دلیل و راهنما قرار دهند. (از اقرب الموارد).
دلالةلغتنامه دهخدادلالة. [ دَ ل َ ] (ع اِ) راهبری وراه نمودگی . (دهار). راه نمایی . (ناظم الاطباء). ج ، دلائل . دلالات . (ناظم الاطباء). دلالت . رجوع به دلالت شود. || دلالت (اصطلاح منطق ). رجوع به دلالت شود.
دلالةلغتنامه دهخدادلالة. [ دَ ل َ ] (ع مص ) رهنمونی کردن کسی را و توفیق راست کرداری دادن به وی . (از منتهی الارب ). راه نمودن . (المصادر زوزنی ) (دهار). راهنمایی کردن به راه صواب و ارشاد کردن و هدایت نمودن . چنین شخصی را «دال » و آن شی ٔ را «مدلول علیه » گویند. (از اقرب الموارد). دلولة. دلیلی
دلولةلغتنامه دهخدادلولة. [ دُ ل َ ] (ع مص ) رهنمونی کردن و توفیق راست کرداری دادن . (آنندراج ). ارشاد کردن . هدایت نمودن . (از اقرب الموارد). دلالة. رجوع به دلالة شود.
دلاله خانهلغتنامه دهخدادلاله خانه . [ دَل ْ لا ل َ / ل ِ / ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) دلال خانه . خانه ٔ بد. (یادداشت مرحوم دهخدا) : آن ریش نیست جغبت دلاله خانه هاست وقت
دلاله قزیلغتنامه دهخدادلاله قزی . [ دَل ْ لا ل َ ق ِ ] (اِخ ) زنی شوخ و دلقک در دستگاه شاه عباس اول صفوی . وی غالباً در سفر و حضربا شاه همراه بود و با او با گشادگی و گستاخی و شوخی و مطایبه می کرد. و بسبب قربت و محرمیتی که با شاه داشت ارکان دولت نیز غالباً از او ملاحظه می کردند و در جلب دوستی او می
دلیلیلغتنامه دهخدادلیلی . [ دِل ْ لی لا] (ع مص ) راهنمایی کردن و ارشاد و هدایت کردن . (از اقرب الموارد). دلالة. دلولة. و رجوع به دلالة و دلولةشود. || (اِ) به معنی دلالة است ، یا علم راه بر در دلالة، یا رسوخ وی در آن . (از منتهی الارب ).
دلاله خانهلغتنامه دهخدادلاله خانه . [ دَل ْ لا ل َ / ل ِ / ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) دلال خانه . خانه ٔ بد. (یادداشت مرحوم دهخدا) : آن ریش نیست جغبت دلاله خانه هاست وقت
دلاله قزیلغتنامه دهخدادلاله قزی . [ دَل ْ لا ل َ ق ِ ] (اِخ ) زنی شوخ و دلقک در دستگاه شاه عباس اول صفوی . وی غالباً در سفر و حضربا شاه همراه بود و با او با گشادگی و گستاخی و شوخی و مطایبه می کرد. و بسبب قربت و محرمیتی که با شاه داشت ارکان دولت نیز غالباً از او ملاحظه می کردند و در جلب دوستی او می