دله دزدلغتنامه دهخدادله دزد.[ دَ ل َ / ل ِ دُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) در اصطلاح عامیانه ، آنکه چیزهای کم ارز دزدد. آنکه چیزهای کم بها دزدد. آنکه دزدیهای خرد و ناچیز کند. دزد چیزهای کم ارز.(یادداشت مرحوم دهخدا). نظیر آفتابه دزد و مانند آن ،دزدی که به چیزهای کوچک خا
دژلهلغتنامه دهخدادژله . [ دِ ل َ ] (اِخ ) دجله ، که نام رودی است .(از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به دجله شود.
دگلهلغتنامه دهخدادگله . [ دَ ل َ / ل ِ ] (اِ) قبای سپاهیان . (غیاث ). || دجله . قواره . ثوب . به اندازه ٔ یک جامه : یک دگله قلمکار. (یادداشت مرحوم دهخدا). || در لهجه ٔ اصفهان به معنی قلمکار است . (فرهنگ لغات عامیانه ). و رجوع به قلمکار شود. || ببر. (یادداشت م
دلحلغتنامه دهخدادلح . [ دُل ْ ل َ ] (ع اِ) ج ِ دالح . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). دوالح . رجوع به دالح شود.
دله دزدیلغتنامه دهخدادله دزدی . [ دَ ل َ / ل ِ دُ ] (حامص مرکب ) صفت دله دزد. عمل دله دزد. دزدیهای خرد. دزدی اندک و حقیر. اِسلال . سَلّة. (یادداشت مرحوم دهخدا).
دلهلغتنامه دهخدادله . [ دَل ْ ل َ / ل ِ ] (ص ، اِ) مکر و حیله . || زن دلاله و محتاله . || عیارو ناراست و منافق . || گردباد. (برهان ).
دلهلغتنامه دهخدادله . [ دَ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه . واقع در 4/5 هزارگزی شمال خاوری نقده و 1/5 هزارگزی شرق راه شوسه ٔ نقده به ارومیه با 101 تن سکنه . آب
دلهلغتنامه دهخدادله . [ دَل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) ظرف جوشانیدن قهوه . (یادداشت مرحوم دهخدا). قهوه جوش . || ظرف روغن .
دلهلغتنامه دهخدادله . [ دَ ل َ / ل ِ ] (ص ) در تداول ، آنکه هر خوردنی بیند خوردن خواهد. آنکه هرچه از خوردنی بیند خواهد، و بیشتر کودکان را گویند. آنکه هرچه از خوردنی بیند ازآن خوردن خواهد. آنکه هر چیز از خوردنیها بیند خواهد، و بیشتر در اطفال آرند. (یادداشت مر
دلهلغتنامه دهخدادله . [ دَ ل َ /ل ِ ] (اِ) جانوری است که آنرا قاقم گویند و گربه ٔ صحرایی را هم گفته اند و معرب آن دلق است . (از برهان ). ابن مِقرض ، و آن جانورکیست قاتل و کشنده ٔ کبوتر و نوعی موش بحساب می آید که در فارسی آنرا دله خوانند. (از تاج العروس ذیل م
دلهلغتنامه دهخدادله . [ دَل ْ ل َ / ل ِ ] (ص ، اِ) مکر و حیله . || زن دلاله و محتاله . || عیارو ناراست و منافق . || گردباد. (برهان ).
دلهلغتنامه دهخدادله . [ دَ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه . واقع در 4/5 هزارگزی شمال خاوری نقده و 1/5 هزارگزی شرق راه شوسه ٔ نقده به ارومیه با 101 تن سکنه . آب
دلهلغتنامه دهخدادله . [ دَل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) ظرف جوشانیدن قهوه . (یادداشت مرحوم دهخدا). قهوه جوش . || ظرف روغن .
دلهلغتنامه دهخدادله . [ دَ ل َ / ل ِ ] (ص ) در تداول ، آنکه هر خوردنی بیند خوردن خواهد. آنکه هرچه از خوردنی بیند خواهد، و بیشتر کودکان را گویند. آنکه هرچه از خوردنی بیند ازآن خوردن خواهد. آنکه هر چیز از خوردنیها بیند خواهد، و بیشتر در اطفال آرند. (یادداشت مر
دلهلغتنامه دهخدادله . [ دَ ل َ /ل ِ ] (اِ) جانوری است که آنرا قاقم گویند و گربه ٔ صحرایی را هم گفته اند و معرب آن دلق است . (از برهان ). ابن مِقرض ، و آن جانورکیست قاتل و کشنده ٔ کبوتر و نوعی موش بحساب می آید که در فارسی آنرا دله خوانند. (از تاج العروس ذیل م