دعابلغتنامه دهخدادعاب .[ دَع ْ عا ] (ع ص ) مرد بامزاح . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شخص بسیار لعب و مزاح . (از اقرب الموارد). شوخی کننده و لاغ گوی . شوخ . دعابة. و رجوع به دعابة شود.
داعبلغتنامه دهخداداعب . [ ع ِ ] (ع ص ) آبی که برجهد در جریان . || مزاح کننده . لاعب با مزاح . (منتهی الارب ).
توتیالغتنامه دهخداتوتیا. (اِ) بمعنی سنگ سرمه ، و در تحفه گوید آن بر سه قسم است ، یکی زرد و یکی کبود و معدنی و انابیبی که مشتق از انبوبه است و به پارسی توتیای قلم می نامند و یکی از آنهااز دود مس است که در گداختن سنگ مس در کوره ٔ دوطبقه بهم می رسد و از سایر چیزها نیز گیرند و بهترین مصنوع آن اناب