ربقةلغتنامه دهخداربقة. [ رَ ب َ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِ) فرمان و حکم . || اطاعت . || در زیر فرمان و حکم . (ناظم الاطباء) : و دوست و دشمن در ربقه ٔ خدمت و طاعت ملوک جمع شوند. (کلیله و دمنه ). و جباران روزگار در ربقه ٔ طاعت و خدمت کشید. (
ربقةلغتنامه دهخداربقة. [ رَ ق َ ] (ع اِ) رِبْقة. هر گوشه و عروه از ربق . ج ، رِباق ، رِبَق . جج ، اَرباق . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یک گوشه از ربق . ج ، ربق ، رباق ، ارباق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به رِبْقة شود. ریسمان که در گردن بره و بزغاله بندند. (دهار). || حلقه ٔ رسن ک
ربقةلغتنامه دهخداربقة. [ رِ ق َ ] (ع اِ) رَبْقة هر گوشه و عروه ای از ربق . ج ، رِباق ، رِبَق . جج ، اَرباق . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یک گوشه از ربق . ج ، رباق ، ربق ، ارباق . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به رَبْقة شود. || حلقه ٔ رسن که در گردن ستور بندند. (آنندراج ). رشته ای
ربقةلغتنامه دهخداربقة.[ رِ ق َ ] (ع مص ) گشادن و دور کردن از کسی رنج و شدت . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ): حل ربقته ؛ غم وی را بگشود و ببرد. (از اقرب الموارد).
ربیکةلغتنامه دهخداربیکة. [ رَ ک َ ] (ع اِ) کاجی . (مهذب الاسماء). بمعنی ربیک است که طعامی باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || آب آمیخته به گل تنک . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مسکه که از شیر جدا نشود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموا
ربقلغتنامه دهخداربق . [ رِ ب َ ] (ع اِ) ج ِ رِبْقةو رَبْقه . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به رِبْقة و رَبْقة شود.
رباقلغتنامه دهخدارباق . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رِبْقة. رجوع به رِبْقة شود. || ج ِ رَبْقة. (منتهی الارب ) (متن اللغة) (اقرب الموارد). رجوع به ربقة شود. || ج ِ رَبْق . (متن اللغة). || ج ِ رِبْق ، رسن با گوشها که بر بره و بزغاله بندند. (آنندراج ).