رمیحلغتنامه دهخدارمیح . [ رِ ] (ازع ، اِ) ممال رِماح . رجوع به رِماح شود : بفرمود شاه جهان [ کیخسرو ] تا سلیح بیارند تیغ و سنان و رمیح .فردوسی .
کوبجتramjet, athodyd, aerothermodynamic duct, ramjet engineواژههای مصوب فرهنگستاننوعی موتور جت هوادَمشی (airbreathing)، شبیه به موتور جت توربینی، که فاقد فشردهساز یا توربین است
رئمةلغتنامه دهخدارئمة. [ رِءْ م َ ] (ع اِ) مؤنث رئم . آهوی سپید خالص . (از متن اللغة). و رجوع به رئم شود.
چرمهلغتنامه دهخداچرمه . [ چ َ م َ / م ِ ] (اِ)مطلق اسب را گویند عموماً. (برهان ). اسب . (ناظم الاطباء). مطلق اسب بهر رنگ و زیور که باشد : یکی چرمه ای برنشسته سمندنکو گامزن باره ای بی گزند. دقیقی .ش
چرمهلغتنامه دهخداچرمه . [ چ َ م ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان نیم بلوک بخش قاین شهرستان بیرجند که در 37هزارگزی شمال باختری قاین واقع است . کوهستانی و معتدل است و 1839 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و زعفران ، شغل اهالی زر
صالحلغتنامه دهخداصالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن رُمَیْح . دارقطنی گوید: او بچیزی نیست . (لسان المیزان ج 3 ص 169).
نیزه چهلغتنامه دهخدانیزه چه . [ ن َ / ن ِ زَ / زِ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) رمیح . (یادداشت مؤلف ). نیزه ٔ کوچک : عنزه ؛ نوعی نیزه چه است میان نیزه و عصا. (از منتهی الارب ).
توده کردنلغتنامه دهخداتوده کردن . [دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چون تلی ساختن ، مانند خرمن جو و گندم و مانند آن . (صحاح الفرس از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تپه کردن . پشته کردن . تل کردن . انباشته کردن . جمع کردن و فراهم ساختن چیزی : چو ت
تالغتنامه دهخداتا. (اِ) پهلوی ، tak عدد. شماره : عاصم هفت تا تیر داشت و به هرتائی مردی رابکشت . (کشف الاسرار ج 1 ص 548 از فرهنگ فارسی معین ).گاهی در شماره کردن ب
ذوالرمیحلغتنامه دهخداذوالرمیح . [ ذُرْ رُ م َ ] (ع اِ مرکب ) نوعی موش که دو پای دراز دارد. (منتهی الارب ).
ابوالرمیحلغتنامه دهخداابوالرمیح . [ اَ بُرْ رُ م َ ] (اِخ ) جندب بن سودد مملوک . شاعری مقل است . (ابن الندیم ).