زودرنجلغتنامه دهخدازودرنج . [ رَ ] (نف مرکب ) زودرنجنده . آنکه زود متأثر و رنجیده خاطر شود. نازک دل . حساس . (فرهنگ فارسی معین ). آنکه زود رنجیده شود و آزرده گردد. (آنندراج ).
زودرنجیلغتنامه دهخدازودرنجی . [ رَ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت زودرنج . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
زودرنجیلغتنامه دهخدازودرنجی . [ رَ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت زودرنج . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.