زیانکاریلغتنامه دهخدازیانکاری . (حامص مرکب ) خسران بردن . (فرهنگ فارسی معین ). زیان کردن . و رجوع به همین کلمه شود. || زیانگری . (فرهنگ فارسی معین ). || اتلاف و اسراف . || گناه . (ناظم الاطباء).
زیانکارگیلغتنامه دهخدازیانکارگی . [ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) زیانکاری : هرچه کاری ، همان درود توان در زیانکارگی چه سود توان . اوحدی .رجوع به زیان و دیگر ترکیبهای آن شود.
زیانکارلغتنامه دهخدازیانکار. (ص مرکب ) متلف . اتلاف کننده و تباه کننده . (ناظم الاطباء). زیان آور. آنکه زیان و خسارت رساند : به گیتی زیانکارتر کار چیست که بر کرده ٔ آن بباید گریست . فردوسی .ز گیتی هر آنکو بی آزارترچنان دان که مرگش
گوری زانکارلغتنامه دهخداگوری زانکار. [ گ ُ ] (اِخ ) کوهستانی از هیمالیا در نپال که 7145 متر بلندی دارد.
زیانگریلغتنامه دهخدازیانگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) زیانکاری . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زیانکاری و دیگر ترکیبهای زیان شود.